هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند عشق، مستی معنوی، نابودی نفس، و رسیدن به حقیقت میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند سوزاندن سودا و جنون، آشامیدن موج خون، و مستی در دوزخ سخن میگوید تا به خواننده نشان دهد که چگونه میتوان از قید و بندهای دنیوی رها شد و به حقیقت وجودی دست یافت. همچنین، متن به نقد عقل و دانش ظاهری میپردازد و بر اهمیت تجربهی درونی و عشق الهی تأکید میکند.
رده سنی:
18+
این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات و استعارات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۱
بسوزانیم سودا و جُنون را
دَرآشامیم هر دَم موجِ خون را
حَریفِ دوزخ آشامانِ مَستیم
که بِشْکافَنْد سَقفِ سَبزگون را
چه خواهد کرد شمع لایَزالی
فَلَک را وین دو شمعِ سَرنگون را؟
فروبُرّیم دستِ دُزدِ غَم را
که دُزدیدهست عقلِ صد زَبون را
شرابِ صِرفِ سُلطانی بریزیم
بِخوابانیم عقلِ ذوفُنون را
چو گردد مَست، حَد بر وِیْ بِرانیم
که از حَد بُرد تَزویر و فُسون را
اگر چه زَوبَع و استادِ جُملهست
چه داند حیلهٔ رَیبُ اَلْمَنون را
چُنانَش بیخود و سَرمَست سازیم
که چون آید نَدانَد راهِ چون را
چُنان پیر و چُنان عالِمْ فَنا بِهْ
که تا عِبرت شود لایَعْلَمون را
کُنون عالِم شود، کَزْ عشق جان داد
کُنون واقِف شود عِلْمِ دَرون را
درونِ خانهٔ دل او بِبینَد
سُتونِ این جهانِ بیسُتون را
که سَرگردان بدین سَرهاست، گر نه
سُکون بودی جهانِ بیسُکون را
تَن باسَر نَدانَد سِرّ کُنْ را
تَنِ بیسَر شِناسَد کاف و نون را
یکی لحظه بِنِه سَر ای برادر
چه باشد از برایِ آزمون را؟
یکی دَم رام کُن از بَهرِ سُلطان
چُنین سگ را، چُنین اسبِ حَرون را
تو دوزخ دان خودآگاهیّ عالَم
فَنا شو، کَم طَلَب این سَرفُزون را
چُنان اَنْدَر صِفاتِ حَق فرورو
که بَرنایی، نَبینی این بُرون را
چه جویی ذوقِ این آبِ سِیَه را؟
چه بویی سَبزهٔ این بامِ تون را؟
خَمُش کردم نیارَم شرح کردن
زِ رَشک و غَیرتِ هر خامِ دون را
که تا نَقصی نباشد کاف و نون را
نِما ای شَمسِ تبریزی کَمالی
دَرآشامیم هر دَم موجِ خون را
حَریفِ دوزخ آشامانِ مَستیم
که بِشْکافَنْد سَقفِ سَبزگون را
چه خواهد کرد شمع لایَزالی
فَلَک را وین دو شمعِ سَرنگون را؟
فروبُرّیم دستِ دُزدِ غَم را
که دُزدیدهست عقلِ صد زَبون را
شرابِ صِرفِ سُلطانی بریزیم
بِخوابانیم عقلِ ذوفُنون را
چو گردد مَست، حَد بر وِیْ بِرانیم
که از حَد بُرد تَزویر و فُسون را
اگر چه زَوبَع و استادِ جُملهست
چه داند حیلهٔ رَیبُ اَلْمَنون را
چُنانَش بیخود و سَرمَست سازیم
که چون آید نَدانَد راهِ چون را
چُنان پیر و چُنان عالِمْ فَنا بِهْ
که تا عِبرت شود لایَعْلَمون را
کُنون عالِم شود، کَزْ عشق جان داد
کُنون واقِف شود عِلْمِ دَرون را
درونِ خانهٔ دل او بِبینَد
سُتونِ این جهانِ بیسُتون را
که سَرگردان بدین سَرهاست، گر نه
سُکون بودی جهانِ بیسُکون را
تَن باسَر نَدانَد سِرّ کُنْ را
تَنِ بیسَر شِناسَد کاف و نون را
یکی لحظه بِنِه سَر ای برادر
چه باشد از برایِ آزمون را؟
یکی دَم رام کُن از بَهرِ سُلطان
چُنین سگ را، چُنین اسبِ حَرون را
تو دوزخ دان خودآگاهیّ عالَم
فَنا شو، کَم طَلَب این سَرفُزون را
چُنان اَنْدَر صِفاتِ حَق فرورو
که بَرنایی، نَبینی این بُرون را
چه جویی ذوقِ این آبِ سِیَه را؟
چه بویی سَبزهٔ این بامِ تون را؟
خَمُش کردم نیارَم شرح کردن
زِ رَشک و غَیرتِ هر خامِ دون را
که تا نَقصی نباشد کاف و نون را
نِما ای شَمسِ تبریزی کَمالی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.