۳۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

ای خداوند قایم قدوس
ملک تو ناقیاس و نامحسوس

قایمی خود به خود قیام تو نیست
به قیامی که هست ضد جلوس

ساحت سینه‌های مشتاقان
ز آرزوی تو شد به دور و شموس

در دل عارفان حضرت تو
صد نهال از محبتت مغروس

نور افلاک در نهاد قدم
کنی از راه عاشقان مطموس

هشت باغ و چهار رکن سرور
جنت عدن با همه ناموس

پیش آن دل بدانکه کس نخرد
به یکی مشت ارزن و سه فلوس

خاکپای بلال حضرت تو
گشته از راه دین تاج رئوس

خاک بر سر دبیر حضرت را
چون نداند همی یمین غموس

کردم آواره از مساکن عز
حل منجوس و طالع منحوس

گر چه زاغ سیاه گشتستم
نگزینم مقام جز ناقوس

زاغ گر بشنود کند در حال
زین سخنها کرشمه چو طاووس

شد مقیم سرخس و اندر وی
همچو دزدی به قلعه‌ای محبوس

ای سنایی بود که در غزنین
می‌ندانند شاه را ز عروس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.