هوش مصنوعی: شاعر در این متن به توصیف دیدار خود با پسری زیبا و جذاب در بازار صرافان می‌پردازد. او از زیبایی و جذابیت این پسر که از بلخ است و نامش "قلب کریم" می‌باشد، سخن می‌گوید. شاعر با او هم‌صحبت می‌شود و پس از نوشیدن شراب، از او درخواست سه بوسه می‌کند. در عوض، پسر از او پول می‌خواهد. شاعر پول خود را به او می‌دهد و سپس به توصیف جزئیات جسمانی او می‌پردازد.
رده سنی: 18+ محتوا شامل توصیفات جسمانی صریح و اشاره به شراب‌خواری است که برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نیست.

شمارهٔ ۱۳۲

دی بدان رستهٔ صرافان من بر در تیم
پسری دیدم تابنده‌تر از در یتیم

زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بی‌نظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم

با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
کندی بر من بیچاره دل خویش رحیم

رفتم و چشمگکی کردم و شد بر سر کار
کودکک جلد بد و زیرک و دانا و فهیم

گفتم او را ز کجایی و بگو نام تو چیست
گفت از بلخم و نامست مرا قلب کریم

گفتم: ای جان پدر آیی مهمان پدر؟
گفت: چون نایم و رفتیم همی تا سوی تیم

هر دو در حجره شدیم آنگه و در کرده فراز
خوب شد آنهمه دشوار و شدم کار سلیم

دست شادی و طرب کردن و می خوردن برد
او چنان میر و منش راست بمانند ندیم

چون بشد مست و ز باده سر او گشت گران
کرد وسواس مرا در دل شیطان رجیم

گفتم او را که: سه بوسه دهی ای جان پدر
گفت: خواهی شش بگشای در کیسهٔ سیم

ده درم داشتم از گاه پدر مانده درست
کردم آن ده درم خویش بدان مه تسلیم

بند شلوارش بگشاده نگه کردم من
جفته‌ای دیدم آراسته با هر چه نعیم

سینه بر خاک نهاد آن بت باریک میان
تا به ماهی برسید از بر سیمینش نسیم

شکم و نافش چون قافله پرتو و پنیر
و آن سرین گاهش همچون شکم ماهی شیم

گنبدی از بر چون نقره برآورده سفید
کرده آن نقرهٔ سیمینش به الماس دو نیم

پاره‌ای بردم از این روغن ابلیس به کار
الف خویش نهان کردم در حلقهٔ میم

او به زیر من چون کبک که در چنگل باز
من بر آن گنبد او راست چو بر طور کلیم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳ - در مدح عمادالدین محمدبن منصور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.