۴۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۴

ساقی تو شرابِ لامَکان را
آن نام و نشانِ بی‌نشان را

بِفْزا که فَزایشِ رَوانی
سَرمَست و رَوانه کُن رَوان را

یک بارِ دِگَر بیا دَرآموز
ساقی گشتنْ تو ساقیان را

چون چَشمه بِجوش از دلِ سَنگ
بِشْکَن تو سَبویِ جسم و جان را

عِشرَت دِهْ عاشقانِ میْ را
حَسرَت دِهْ طالِبانِ نان را

نان مِعْماری‌ست حَبْسِ تَن را
میْ بارانی‌ست باغِ جان را

بَستم سَرِ سُفره زمین را
بُگشا سَرِ خُمّ آسْمان را

بَربَند دو چَشمِ عیب بین را
بُگْشایْ دو چَشمِ غَیب دان را

تا مَسجد و بُتکَده نَمانَد
تا نَشْناسیم این و آن را

خاموش که آن جهانِ خاموش
در بانگ دَرآرَد این جهان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.