هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به ستایش قدرت، عدالت، و سخاوت یک سلطان یا حاکم میپردازد. شاعر از عنایات و بخششهای حاکم سخن میگوید و تأکید میکند که او با عدالت خود محالها را ممکن ساخته و به نیازمندان کمک کرده است. همچنین، به تأثیرگذاری حاکم در بهبود اوضاع زمانه و دوران خود اشاره میشود.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان شعری پیچیده و واژگان قدیمی، برای درک کامل نیاز به دانش زبانی و ادبی نسبتاً بالایی دارد. همچنین، مفاهیم مطرحشده مانند عدالت سلطنتی و رابطهٔ حاکم و رعیت ممکن است برای مخاطبان جوانتر چندان جذاب یا قابلدرک نباشد.
شمارهٔ ۲۱ - وله ایضا
ایا ملاذ سلاطین که کردگار تو را
زیاده از همه اسباب شوکت و شان داد
ایا معاذ خواقین که شخص قدرت تو
محالها همه را آشتی با مکان داد
زمان تو و دور والدتست
که داد داوری اندر بساط دوران داد
عنایت متزلزل زبان صاحب جمع
که بستنش ز زبونی به هیچ نتوان داد
به آن زبان که به حرفی سه بار میگیرد
گرفته اقشمهای از من و به دیوان داد
به این فسانه که تا بیست روز اگر نکنم
ادای قسمت آن بایدم دو چندان داد
کنون گذشته سه ماه تمام حالت او
به آن رسیده که خواهد به جای زر جان داد
از آن مقید قید شدید سلطانی
که غیر وعده نخواهد به قرض خواهان داد
زبان حال بگوشم چو خواند آیهٔ یاس
بشیری آمد از پی نوای احسان داد
که در گرفتن زر آن حرامی ناکس
به هیچ کس متوسل مشو که سلطان داد
تبارکالله ازین همت و سخاوت وجود
که از کرم به تو پروردگار دیان داد
ز بذل جود تو بیخ خزاین رفت
به باد دست تو خاک دفاین کان داد
تمام خوی شده از ابریم کشیده چکید
ز بس که موهبتت انفعال عمان داد
سخن نگشته به لب آشنا به فعل آمد
بهر چه رای تو در کار دهر فرمان داد
مدبران بنگر کاین سپهر خوش تدبیر
چه کردگار مرا چون به لطف سامان داد
کسی که دهر زبان زمانهاش میخواند
ز مکر بازی او بیزبانی آسان داد
زیاده از همه اسباب شوکت و شان داد
ایا معاذ خواقین که شخص قدرت تو
محالها همه را آشتی با مکان داد
زمان تو و دور والدتست
که داد داوری اندر بساط دوران داد
عنایت متزلزل زبان صاحب جمع
که بستنش ز زبونی به هیچ نتوان داد
به آن زبان که به حرفی سه بار میگیرد
گرفته اقشمهای از من و به دیوان داد
به این فسانه که تا بیست روز اگر نکنم
ادای قسمت آن بایدم دو چندان داد
کنون گذشته سه ماه تمام حالت او
به آن رسیده که خواهد به جای زر جان داد
از آن مقید قید شدید سلطانی
که غیر وعده نخواهد به قرض خواهان داد
زبان حال بگوشم چو خواند آیهٔ یاس
بشیری آمد از پی نوای احسان داد
که در گرفتن زر آن حرامی ناکس
به هیچ کس متوسل مشو که سلطان داد
تبارکالله ازین همت و سخاوت وجود
که از کرم به تو پروردگار دیان داد
ز بذل جود تو بیخ خزاین رفت
به باد دست تو خاک دفاین کان داد
تمام خوی شده از ابریم کشیده چکید
ز بس که موهبتت انفعال عمان داد
سخن نگشته به لب آشنا به فعل آمد
بهر چه رای تو در کار دهر فرمان داد
مدبران بنگر کاین سپهر خوش تدبیر
چه کردگار مرا چون به لطف سامان داد
کسی که دهر زبان زمانهاش میخواند
ز مکر بازی او بیزبانی آسان داد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰ - وله فی مرثیه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.