هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از ساقی میخواهد تا شراب بیاورد و با آن مستی و شادی را به ارمغان آورد. شاعر از عناصر طبیعت مانند آب، آتش، و گلها استفاده میکند تا احساسات و حالات روحی خود را بیان کند. او همچنین به مفاهیم عرفانی و معنوی مانند آب حیات و روشنی دل اشاره میکند. در نهایت، شاعر از شمس تبریزی یاد میکند و از او میخواهد تا مانند صبح، نور و روشنی را به جهان بیاورد.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم عرفانی و معنوی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و مستی ممکن است برای سنین پایینتر مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۳۴
ساقیا در نوش آور شیرهٔ عُنْقود را
در صَبوح آور سَبُک، مَستانِ خواب آلود را
یک به یک در آب اَفْکَن، جُمله تَرّ و خُشک را
اَنْدَر آتش اِمْتِحان کُن چوب را و عود را
سویِ شورستان رَوان کُن شاخی از آبِ حَیات
چون گُلِ نسرین بِخَندان خارِ غَم فَرسود را
بُلبُلان را مَست گردان، مُطربان را شیرگیر
تا که دَرسازند با هم نَغمهٔ داوود را
بادپیما، بادپیمایانِ خود را آب دِه
کوریِ آن حِرصِ اَفْزون جوی کَم پیمود را
هم بِزَن بر صافیانْ آن دُردِ دَردانگیز را
هم بِخور با صوفیان، پالودهٔ بیدود را
میْ مَیاورَ، زان بیاور که میْ از وِیْ جوش کرد
آن که جوشَش در وجود آوَرْد هر موجود را
زان میی کَنْدَر جَبَل انداخت صد رَقْصُ اَلْجَمَل
زان میی کو روشنی بَخشَد دلِ مَردود را
هر صَباحی عید داریم از تو خاصه این صَبوح
کَزْ کَرَم بَر میفَشانی بادهٔ موعود را
بَرفَشان چندان که ما اَفْشانده گَردیم از وجود
تا که هر قاصِد بیابَد در فَنا مَقصود را
هَمچو آبی دیده در خود آفتاب و ماه را
چون اَیازی دیده در خود هستیِ محمود را
شَمسِ تبریزی بَرآر از چاهِ مَغرب مَشرقی
هَمچو صُبحی کو بَرآرَد خَنجَرِ مَغْمود را
در صَبوح آور سَبُک، مَستانِ خواب آلود را
یک به یک در آب اَفْکَن، جُمله تَرّ و خُشک را
اَنْدَر آتش اِمْتِحان کُن چوب را و عود را
سویِ شورستان رَوان کُن شاخی از آبِ حَیات
چون گُلِ نسرین بِخَندان خارِ غَم فَرسود را
بُلبُلان را مَست گردان، مُطربان را شیرگیر
تا که دَرسازند با هم نَغمهٔ داوود را
بادپیما، بادپیمایانِ خود را آب دِه
کوریِ آن حِرصِ اَفْزون جوی کَم پیمود را
هم بِزَن بر صافیانْ آن دُردِ دَردانگیز را
هم بِخور با صوفیان، پالودهٔ بیدود را
میْ مَیاورَ، زان بیاور که میْ از وِیْ جوش کرد
آن که جوشَش در وجود آوَرْد هر موجود را
زان میی کَنْدَر جَبَل انداخت صد رَقْصُ اَلْجَمَل
زان میی کو روشنی بَخشَد دلِ مَردود را
هر صَباحی عید داریم از تو خاصه این صَبوح
کَزْ کَرَم بَر میفَشانی بادهٔ موعود را
بَرفَشان چندان که ما اَفْشانده گَردیم از وجود
تا که هر قاصِد بیابَد در فَنا مَقصود را
هَمچو آبی دیده در خود آفتاب و ماه را
چون اَیازی دیده در خود هستیِ محمود را
شَمسِ تبریزی بَرآر از چاهِ مَغرب مَشرقی
هَمچو صُبحی کو بَرآرَد خَنجَرِ مَغْمود را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.