۴۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۲

دولتی همسایه شُد، همسایگان را اَلصَّلا
زین سِپَس باخود نَمانَد، بواَلْعَلیّ و بوالْعَلا

عاقِبَت از مَشرقِ جان، تیغ زد چون آفتاب
آن کهِ جان می‌جُست او را، در خَلاء و در مَلا

آن زِ دور آتش نِمایَد، چون رَوی نوری بُوَد
همچُنان که آتشِ موسی برایِ اِبْتِلا

اَلصَّلا پروانه جانان قصدِ آن آتش کنید
چون بَلی’ گفتید اوَّل، دَررَوید اَنْدَر بَلا

چون سَمَنْدَر در میانِ آتشَش باشد مَقام
هر کِه دارد در دل و جان، این چُنین شوق و وَلا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.