هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او با استعاره‌های زیبا مانند ستاره، ماه، خورشید و سنگ‌های خارا، احساسات خود را بیان می‌کند. شاعر از دردها و زخم‌های دلش می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که او را از این حال نجات دهد. او همچنین از دل‌آزردگی و غربت خود سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که به وصال معشوق برسد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۳

دوش من پیغام کردم سویِ تو اِسْتاره را
گفتَمَش خِدمَت رَسان از من، تو آن مَه پاره را

سَجده کردم گفتم این سَجده، بدان خورشید بَر
کو به تابش زَر کُند، مَر سنگ‌هایِ خاره را

سینهٔ خود باز کردم، زَخم‌‌ها بِنْمودَمَش
گُفتَمَش از من خَبَر دِهْ، دِلْبَر خونْ خواره را

سو به سو گشتم که تا طِفْلِ دِلَم خامُش شود
طِفْلْ خُسپَد، چون بِجُنبانَد کسی گَهْواره را

طِفْلِ دل را شیر دِهْ، ما را زِ گَردش وارَهان
ای تو چاره کرده هر دَم، صد چو من بیچاره را

شهرِ وَصْلَت بوده است آخِر ز ِاوَّل جایِ دل
چند داری در غریبی، این دلِ آواره را

من خَمُش کردم وَلیکِن از پِیِ دَفعِ خُمار
ساقیِ عُشّاق گَردان، نَرگسِ خَمّاره را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.