هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از ساقی میخواهد تا با نوشاندن شراب، عقل را کنار بزند و به عیش و نوش بپردازد. شاعر از ساقی میخواهد تا جام را مانند طاووس به پرواز درآورد و با نوشیدن شراب، زهر و مار زندگی را به طاووسی زیبا تبدیل کند. همچنین، شاعر از ساقی میخواهد تا با نوشاندن شراب، خودی را کنار بگذارد و به بیخودی برسد تا یارش را در آغوش بگیرد.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم عرفانی و استفاده از شراب به عنوان نماد است که ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال قابل درک نباشد. همچنین، مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در متن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی بیشتری دارد.
غزل شمارهٔ ۱۴۹
خدمتِ شَمسِ حَق و دین یادگارَت ساقیا
باده گَردان، چیست آخِر دارْدارَت ساقیا؟
ساقیِ گُل رُخ زِ میْ این عقلِ ما را خار نِهْ
تا بِگَردد جُمله گُل، این خارْخارَت ساقیا
جامِ چون طاووسْ پَرّان کُن به گِردِ باغِ بَزم
تا چو طاووسی شود این زَهر و مارَت ساقیا
کار را بُگْذار، میْ را بار کُن بر اسبِ جام
تا زِ کیوان بُگْذرد، این کار و بارَت ساقیا
تا تو باشی در عزیزیها به بَندِ خود دَری
میکُند ای سَخت جانْ خاکیّ خوارَت ساقیا
چَشمهی رَوّاقِ میْ را نَحْل بُگْشا سویِ عیش
تا ز ِچَشمهی میْ شود هر چَشمْ و چارَت ساقیا
عقلِ نامَحرَم بُرون ران تو ز ِخَلْوَت زان شراب
تا نِمایَد آن صَنَم رُخسارِ نارَت ساقیا
بیخودی از میْ بگیر و از خودی رو بر کِنار
تا بگیرد در کنارِ خویش یارَت ساقیا
تو شوی از دست،بینی عیشِ خود را برکِنار
چون بگیرد در بَرِ سیمین کنارَت ساقیا
گاه تو گیری به بَر در، یار را از بیخودی
چونک بیخود تَر شُدی، گیرد کنارَت ساقیا
از میِ تبریز گَردان کُن پَیاپِی رَطْلها
تا بِبُرَّد تارهایِ چَنگِ عارَت ساقیا
باده گَردان، چیست آخِر دارْدارَت ساقیا؟
ساقیِ گُل رُخ زِ میْ این عقلِ ما را خار نِهْ
تا بِگَردد جُمله گُل، این خارْخارَت ساقیا
جامِ چون طاووسْ پَرّان کُن به گِردِ باغِ بَزم
تا چو طاووسی شود این زَهر و مارَت ساقیا
کار را بُگْذار، میْ را بار کُن بر اسبِ جام
تا زِ کیوان بُگْذرد، این کار و بارَت ساقیا
تا تو باشی در عزیزیها به بَندِ خود دَری
میکُند ای سَخت جانْ خاکیّ خوارَت ساقیا
چَشمهی رَوّاقِ میْ را نَحْل بُگْشا سویِ عیش
تا ز ِچَشمهی میْ شود هر چَشمْ و چارَت ساقیا
عقلِ نامَحرَم بُرون ران تو ز ِخَلْوَت زان شراب
تا نِمایَد آن صَنَم رُخسارِ نارَت ساقیا
بیخودی از میْ بگیر و از خودی رو بر کِنار
تا بگیرد در کنارِ خویش یارَت ساقیا
تو شوی از دست،بینی عیشِ خود را برکِنار
چون بگیرد در بَرِ سیمین کنارَت ساقیا
گاه تو گیری به بَر در، یار را از بیخودی
چونک بیخود تَر شُدی، گیرد کنارَت ساقیا
از میِ تبریز گَردان کُن پَیاپِی رَطْلها
تا بِبُرَّد تارهایِ چَنگِ عارَت ساقیا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.