هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که بر اهمیت عشق الهی و دوری از مادیات تأکید دارد. شاعر از بیفایده بودن سلاح و زره در برابر عشق الهی سخن میگوید و خواننده را به جستوجوی حقیقت و دوری از گمانهای بیهوده دعوت میکند. او از خواننده میخواهد به جای توجه به ظواهر، به درون و حقیقت وجودی خود بنگرد و با عشق الهی به روشنایی برسد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۶۰
مَفروشید کَمان و زِرِه و تیغ، زنان را
که سِزا نیست سِلَحها به جُز از تیغ زنان را
چه کُند بَندهٔ صورت، کَمَرِ عشقِ خدا را؟
چه کُند عورَتِ مِسکین، سِپَر و گُرز و سِنان را؟
چو میان نیست، کَمَر را به کجا بَندَد آخِر
که وِیْ از سنگ کشیدن، بِشِکَستهست میان را
زَر و سیم و دُر و گوه، نه که سنگیست مُزَوَّر
ز پِیِ سنگ کشیدن، چو خَری ساخته جان را
مَنِشین با دو سه اَبْلَه، که بِمانی زِ چُنین رَهْ
تو زِ مَردانِ خدا جو، صِفَتِ جان و جهان را
سویِ آن چَشم نَظَر کُن، که بُوَد مَستِ تَجَلّی
که در آن چَشم بیابی، گُهَرِ عین و عِیان را
تو در آن سایه بِنِه سَر، که شَجَر را کُند اَخْضَر
که بِدان جاست مَجاری هَمِگی، اَمن و اَمان را
گُذر از خوابْ برادر به شبِ تیره چو اَخْتَر
که به شب باید جُستن، وَطَنِ یارِ نَهان را
به نَظَربَخش نَظَر کُن، زِ میْاَش بُلبُله تَر کُن
سویِ آن دور سَفَر کُن، چه کُنی دورِ زمان را
بِپَران تیرِ نَظَر را، به مؤثِّر دِه اثر را
تَبَعِ تیرِ نَظَر دان، تَنِ مانندِ کَمان را
چو عَدواَیْدِ تو گردد، چو کَرَم قَیدِ تو گردد
چو یَقین صَیدِ تو گردد بدَران دام گُمان را
سویِ حَق چون بِشِتابی، تو چو خورشید بِتابی
چو چُنان سود بیابی، چه کُنی سود و زیان را؟
هَله ای تُرشِ چو آلو، بِشِنو بانگِ تَعالوا
که گُشادهست به دَعوت، مَهِ جاوید، دَهان را
من ازین فاتحه بَسْتَمْ لَبِ خود، باقی ازو جو
که دَرآکَنْد به گوهر، دَهَنِ فاتحه خوان را
که سِزا نیست سِلَحها به جُز از تیغ زنان را
چه کُند بَندهٔ صورت، کَمَرِ عشقِ خدا را؟
چه کُند عورَتِ مِسکین، سِپَر و گُرز و سِنان را؟
چو میان نیست، کَمَر را به کجا بَندَد آخِر
که وِیْ از سنگ کشیدن، بِشِکَستهست میان را
زَر و سیم و دُر و گوه، نه که سنگیست مُزَوَّر
ز پِیِ سنگ کشیدن، چو خَری ساخته جان را
مَنِشین با دو سه اَبْلَه، که بِمانی زِ چُنین رَهْ
تو زِ مَردانِ خدا جو، صِفَتِ جان و جهان را
سویِ آن چَشم نَظَر کُن، که بُوَد مَستِ تَجَلّی
که در آن چَشم بیابی، گُهَرِ عین و عِیان را
تو در آن سایه بِنِه سَر، که شَجَر را کُند اَخْضَر
که بِدان جاست مَجاری هَمِگی، اَمن و اَمان را
گُذر از خوابْ برادر به شبِ تیره چو اَخْتَر
که به شب باید جُستن، وَطَنِ یارِ نَهان را
به نَظَربَخش نَظَر کُن، زِ میْاَش بُلبُله تَر کُن
سویِ آن دور سَفَر کُن، چه کُنی دورِ زمان را
بِپَران تیرِ نَظَر را، به مؤثِّر دِه اثر را
تَبَعِ تیرِ نَظَر دان، تَنِ مانندِ کَمان را
چو عَدواَیْدِ تو گردد، چو کَرَم قَیدِ تو گردد
چو یَقین صَیدِ تو گردد بدَران دام گُمان را
سویِ حَق چون بِشِتابی، تو چو خورشید بِتابی
چو چُنان سود بیابی، چه کُنی سود و زیان را؟
هَله ای تُرشِ چو آلو، بِشِنو بانگِ تَعالوا
که گُشادهست به دَعوت، مَهِ جاوید، دَهان را
من ازین فاتحه بَسْتَمْ لَبِ خود، باقی ازو جو
که دَرآکَنْد به گوهر، دَهَنِ فاتحه خوان را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.