هوش مصنوعی:
این متن شعری در مدح و ستایش فضایل یحیی صاعد هروی، پادشاه قضات و خواجه شرع است. شاعر با بیان فضایل اخلاقی و علمی او، برتریاش را بر دیگران نشان میدهد و از تأثیر شعر و خط او در هدایت مردم سخن میگوید. همچنین، شاعر به مقایسه خود با یحیی صاعد میپردازد و اعتراف میکند که هرگز به جایگاه او نخواهد رسید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است و استفاده از صنایع ادبی و واژگان پیچیده ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و مذهبی نیاز به پیشزمینهای دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب میشود.
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹ - در جواب شعر فضل بن یحیی و عذرخواهی از رفتن و منع صاعد از آمدن
فضل یحیاست بر ضعیف و قوی
فضل یحیای صاعد هروی
پادشاه قضات و خواجهٔ شرع
که چو صدرست و دیگران چو روی
از صعود حیات و فضل دلش
نیست جز صورت صراط سوی
پیش ادراک خاطر علویش
محو شد نحو بوعلی نسوی
شعر و خطش ز نور و از ظلمت
قلب شیعی و قالب اموی
شعر و خطش بدیدم و گفتم
تن یزیدی چراست جان علوی
گر نبودی بیان او که شدست
فلک و کوکب و رشید غوی
ورنه از رنگ خط و معنی شعر
شدمی هم در آن زمان ثنوی
یکی او ببرد ازین خادم
پنجی و چاری و سهای و دوی
ای که سنگ هنگ نیست ترا
چون خس از باد خوی یافه دوی
به زیارت به سوی مشتی دون
کعبهٔ کعبتین نه ای چه شوی
به هوا سوی کس نشاید رفت
از پی دین روا بود که روی
نخرامد به خاصه در معراج
سوی قارون رکاب مصطفوی
کی شوم چون تو گرچه گویم شعر
کی رسد زال در کمال زوی
گر چه با زر و زندگی بشود
آهن از آهنی و جو ز جوی
تا بود نطق جبرییل به جای
چون کند پشهای در آب دوی
من به گرد تو خود نیارم گشت
زان که من چشم دردم و تو ضوی
گفتی آیم میا که گر آیی
سوی من با تواضع نبوی
ندی ینزل الله اندر شهر
حنبلیوار در دهم بنوی
که دریغست گوش و چشم کرام
به هوا بینی و هوس شنوی
فضل یحیای صاعد هروی
پادشاه قضات و خواجهٔ شرع
که چو صدرست و دیگران چو روی
از صعود حیات و فضل دلش
نیست جز صورت صراط سوی
پیش ادراک خاطر علویش
محو شد نحو بوعلی نسوی
شعر و خطش ز نور و از ظلمت
قلب شیعی و قالب اموی
شعر و خطش بدیدم و گفتم
تن یزیدی چراست جان علوی
گر نبودی بیان او که شدست
فلک و کوکب و رشید غوی
ورنه از رنگ خط و معنی شعر
شدمی هم در آن زمان ثنوی
یکی او ببرد ازین خادم
پنجی و چاری و سهای و دوی
ای که سنگ هنگ نیست ترا
چون خس از باد خوی یافه دوی
به زیارت به سوی مشتی دون
کعبهٔ کعبتین نه ای چه شوی
به هوا سوی کس نشاید رفت
از پی دین روا بود که روی
نخرامد به خاصه در معراج
سوی قارون رکاب مصطفوی
کی شوم چون تو گرچه گویم شعر
کی رسد زال در کمال زوی
گر چه با زر و زندگی بشود
آهن از آهنی و جو ز جوی
تا بود نطق جبرییل به جای
چون کند پشهای در آب دوی
من به گرد تو خود نیارم گشت
زان که من چشم دردم و تو ضوی
گفتی آیم میا که گر آیی
سوی من با تواضع نبوی
ندی ینزل الله اندر شهر
حنبلیوار در دهم بنوی
که دریغست گوش و چشم کرام
به هوا بینی و هوس شنوی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح بهرامشاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.