هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، بهار و عشق را توصیف میکند. شاعر از عناصر طبیعت و شخصیتهای اسطورهای مانند یوسف و مسیح برای بیان احساسات عمیق عرفانی و عاشقانه استفاده کرده است. متن پر از جنبش و رقص است که نمادی از شادی، تحول و نزدیکی به معشوق الهی است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فنا و عشق الهی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارند تا به درستی درک شوند.
غزل شمارهٔ ۱۸۹
آمد بهارِ جانها، ای شاخِ تَر به رَقص آ
چون یوسُف اَنْدَرآمَد، مصر و شِکَر به رَقص آ
ای شاهِ عشق پَروَر، مانندِ شیرِ مادر
ای شیرجوش دَررو، جانِ پدر به رَقص آ
چوگانِ زُلْف دیدی، چون گویْ دَررَسیدی
از پا و سَر بُریدی، بیپا و سَر به رَقص آ
تیغی به دستْ خونی آمد مرا که چونی؟
گفتم بیا که خیر است، گفتا نه، شَر به رَقص آ
از عشقْ تاجْدارانْ در چَرخ، او چو باران
آن جا قَبا چه باشد؟ ای خوش کَمَر به رَقص آ
ای مَستِ هست گشته، بر تو فَنا نِبِشته
رُقْعهیْ فَنا رَسیده، بَهرِ سَفَر به رَقص آ
در دستْ جامِ باده، آمد بُتَم پیاده
گَر نیستی تو ماده، زان شاهِ نَر به رَقص آ
پایانِ جنگ آمد، آوازِ چَنگ آمد
یوسُف زِچاه آمد، ای بیهُنر به رَقص آ
تا چند وَعده باشد، وین سَر به سَجده باشد؟
هَجْرَم بِبُرده باشد دنگ و اثر؟ به رَقص آ
کِی باشد آن زمانی، گوید مرا فُلانی
کِی بیخَبَر فَنا شو، ای باخَبَر به رَقص آ
طاووسِ ما دَرآیَد، وان رَنگها بَرآیَد
با مُرغِ جان سَرآیَد بیبال و پَر به رَقص آ
کور و کَرانِ عالَم، دید از مسیحْ مَرهَم
گفته مسیحِ مَریَم کِی کور و کَر به رَقص آ
مَخْدومْ شَمسِ دین است، تبریز رَشکِ چین است
اَنْدَر بهارِ حُسنَش، شاخ و شَجَر به رَقص آ
چون یوسُف اَنْدَرآمَد، مصر و شِکَر به رَقص آ
ای شاهِ عشق پَروَر، مانندِ شیرِ مادر
ای شیرجوش دَررو، جانِ پدر به رَقص آ
چوگانِ زُلْف دیدی، چون گویْ دَررَسیدی
از پا و سَر بُریدی، بیپا و سَر به رَقص آ
تیغی به دستْ خونی آمد مرا که چونی؟
گفتم بیا که خیر است، گفتا نه، شَر به رَقص آ
از عشقْ تاجْدارانْ در چَرخ، او چو باران
آن جا قَبا چه باشد؟ ای خوش کَمَر به رَقص آ
ای مَستِ هست گشته، بر تو فَنا نِبِشته
رُقْعهیْ فَنا رَسیده، بَهرِ سَفَر به رَقص آ
در دستْ جامِ باده، آمد بُتَم پیاده
گَر نیستی تو ماده، زان شاهِ نَر به رَقص آ
پایانِ جنگ آمد، آوازِ چَنگ آمد
یوسُف زِچاه آمد، ای بیهُنر به رَقص آ
تا چند وَعده باشد، وین سَر به سَجده باشد؟
هَجْرَم بِبُرده باشد دنگ و اثر؟ به رَقص آ
کِی باشد آن زمانی، گوید مرا فُلانی
کِی بیخَبَر فَنا شو، ای باخَبَر به رَقص آ
طاووسِ ما دَرآیَد، وان رَنگها بَرآیَد
با مُرغِ جان سَرآیَد بیبال و پَر به رَقص آ
کور و کَرانِ عالَم، دید از مسیحْ مَرهَم
گفته مسیحِ مَریَم کِی کور و کَر به رَقص آ
مَخْدومْ شَمسِ دین است، تبریز رَشکِ چین است
اَنْدَر بهارِ حُسنَش، شاخ و شَجَر به رَقص آ
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
۱۰۱۳
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
هادی رنجبران
۱۴۰۱/۸/۱۸ ۰۸:۵۵
معنی بیت چهارم: «معشوق که تیغی خونین به دست داشت نزد من آمد و پرسید چونی؟ گفتم: بیا که خیر است. گفت: نه، شر است؛ با من برقص.»