۳۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۰

با آن که می‌رَسانی، آن بادهٔ بَقا را
بی تو نمی‌گُوارَد، این جامِ باده ما را

مُطربْ قَدَح رَها کُن، زین گونه ناله‌ها کُن
جانا یکی بَها کُن، آن جِنْسِ بی‌بَها را

آن عشقِ سِلْسِلَه ت را، وان آفَتِ دِلَت را
آن چاهِ بابِلَت را، وان کانِ سِحْرها را

بازآر بارِ دیگر، تا کارِ ما شود زَر
از سَر بگیر از سَر، آن عادتِ وَفا را

دیوِ شِقا سِرِشته، از لُطفِ تو فرشته
طُغْرایِ تو نِبِشته، مَر مُلْکَتِ صَفا را

در نورَت ای گُزیده، ای بر فَلَک رَسیده
من دَم به دَم بِدیده، اَنْوارِ مُصطَفا را

چون بسته گشت راهی، شُد حاصلِ من آهی
شُد کوه هَمچو کاهی، از عشقِ کَهْرُبا را

از شَمسِ دینِ چون مَهْ، تبریز هست آگَهْ
بِشْنو دُعا و گَهْ گَهْ، آمین کُن این دُعا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.