۴۶۵ بار خوانده شده
در جُنْبِشْ اَنْدَرآوَر، زُلْفِ عَبِرفَشان را
در رَقص اَنْدَرآوَر، جانهایِ صوفیان را
خورشید و ماه و اَخْتَر، رَقصان به گِردِ چَنْبَر
ما در میانِ رَقصیم، رَقصان کُن آن میان را
لُطفِ تو مُطربانه، از کمترین تَرانه
در چَرخ اَنْدَرآرَد، صوفیِّ آسْمان را
بادِ بهار پویان، آید تَرانه گویان
خندان کُند جهان را، خیزان کُند خَزان را
بَس مارْ یار گردد، گُلْ جُفتِ خار گردد
وَقتِ نِثار گردد، مَر شاهِ بوستان را
هر دَم زِ باغ بویی، آید چو پیکْ سویی
یعنی که اَلصَّلا زَن، امروز دوستان را
در سِرِّ خود رَوان شُد بُستان و با تو گوید
در سِرِّ خود رَوان شو، تا جان رَسَد رَوان را
تا غُنچه بَرگُشایَد، با سَروْ سِرِّ سوسن
لاله بِشارت آرَد، مَر بید و اَرغَوان را
تا سِرِّ هر نِهالی، از قَعْر بر سَر آیَد
مِعْراجیان نهاده، در باغْ نردبان را
مُرغان و عَنْدلیبان، بر شاخها نِشَسته
چون بر خَزینه باشد اِدْرارْ پاسبان را
این بَرگْ چون زبانها، وین میوهها چو دلها
دلها چو رو نِمایَد، قیمت دَهَد زَبان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در رَقص اَنْدَرآوَر، جانهایِ صوفیان را
خورشید و ماه و اَخْتَر، رَقصان به گِردِ چَنْبَر
ما در میانِ رَقصیم، رَقصان کُن آن میان را
لُطفِ تو مُطربانه، از کمترین تَرانه
در چَرخ اَنْدَرآرَد، صوفیِّ آسْمان را
بادِ بهار پویان، آید تَرانه گویان
خندان کُند جهان را، خیزان کُند خَزان را
بَس مارْ یار گردد، گُلْ جُفتِ خار گردد
وَقتِ نِثار گردد، مَر شاهِ بوستان را
هر دَم زِ باغ بویی، آید چو پیکْ سویی
یعنی که اَلصَّلا زَن، امروز دوستان را
در سِرِّ خود رَوان شُد بُستان و با تو گوید
در سِرِّ خود رَوان شو، تا جان رَسَد رَوان را
تا غُنچه بَرگُشایَد، با سَروْ سِرِّ سوسن
لاله بِشارت آرَد، مَر بید و اَرغَوان را
تا سِرِّ هر نِهالی، از قَعْر بر سَر آیَد
مِعْراجیان نهاده، در باغْ نردبان را
مُرغان و عَنْدلیبان، بر شاخها نِشَسته
چون بر خَزینه باشد اِدْرارْ پاسبان را
این بَرگْ چون زبانها، وین میوهها چو دلها
دلها چو رو نِمایَد، قیمت دَهَد زَبان را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.