هوش مصنوعی: این متن یک گفت‌وگوی شاعرانه بین یک سگ و یک پاسخ‌دهنده است. سگ از وضعیت بد زندگی خود شکایت می‌کند و بیان می‌کند که نه آشیانه‌ای مانند پرندگان دارد و نه ذخیره‌ای مانند مورچگان. او از فقر و نداری خود می‌گوید و اینکه مجبور است با شرایط سخت کنار بیاید. در نهایت، پاسخ‌دهنده به سگ می‌گوید که از توصیف خود دست بردارد و دو ویژگی نفرین‌شده‌ی او (غریب بودن و مردارخواری) برایش کافی است.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و ساختارهای شعری کهن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۶۷

سگی شکایت ایام بر کسی می‌کرد
نبینی‌ام که چه برگشته حال و مسکینم

نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران
قناعتم صفت و بردباری آیینم

هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم
که اوفتاده نبینی بر ابروان چینم

که در ریاضت و خلوت مقام من دارد؟
که جامه خواب کلوخست و سنگ بالینم

به لقمه‌ای که تناول کنم ز دست کسی
رواست گر بزند بعد از آن به زوبینم

گرم دهند خورم ورنه می‌روم آزاد
نه همچو آدمیان خشمناک بنشینم

چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز
ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم

مرا نه برگ زمستان نه عیش تابستان
کفایتست همین پوستین پارینم

به جای من که نشیند که در مقام رضا
برابر است گلستان و تل سرگینم

مرا که سیرت ازین جنس و خوی ازین صفتست
چه کرده‌ام که سزاوار سنگ و نفرینم؟

جواب داد کزین بیش نعت خویش مگوی
که خیره گشت ز صفت زبان تحسینم

همین دو خصلت ملعون کفایتست تو را
غریب دشمن و مردارخوار می‌بینم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.