۴۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۸

ای صوفیانِ عشق، بِدَرّید خِرقه‌ها
صد جامه ضَرب کرد گُل از لَذَّتِ صَبا

کَزْ یار دور مانْد و گرفتارِ خار شُد
زین هر دو دَرد رَسْت گُل از امرِ ایتیا

از غَیب رو نِمود، صَلایی زد و بِرَفت
کین راه کوتَه ست، گَرَت نیست پا رَوا

من هم خَموش کردم و رفتم عَقیبِ گُل
از من سَلام و خِدمَت، ریحان و لاله را

دل از سُخن پُر آمد و امکانِ گفت نیست
ای جانِ صوفیان، بِگُشا لب به ماجَرا

زان حال‌ها بگو که هنوز آن نیامده ست
چون خویِ صوفیان نَبُوَد ذِکرِ مامَضی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.