هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از زیبایی و عظمت معشوق (که میتواند نمادی از خدا یا معشوق زمینی باشد) سخن میگوید. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعت مانند گل، سرو، نرگس و ابر، به توصیف معشوق میپردازد و تأکید میکند که هیچ چیز در جهان قادر به توصیف کامل او نیست. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند صبر، عشق و عرفان اشاره میکند و از ناتوانی خود در بیان کامل این احساسات سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و تصاویر پیچیده و نمادین نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه ادبی دارد تا بتوان آن را به درستی درک و تحلیل کرد.
غزل شمارهٔ ۲۰۶
ای همه خوبی تورا، پس تو کِرایی؟ کِه را؟
ای گُلْ در باغِ ما، پس تو کجایی؟ کجا؟
سوسنِ با صد زبان، از تو نشانَم نداد
گفت رو از من مَجو، غیرِ دُعا و ثَنا
از کَفِ تو ای قَمَر، باغْ دَهان پُرشِکَر
وَزْ کَفِ تو بی خَبَر، با همه بَرگ و نَوا
سَرو اگر سَرکَشید، در قَدِ تو کِی رَسید؟
نرگس اگر چَشم داشت، هیچ ندید او تورا
مُرغ اگر خُطبه خوانْد، شاخ اگر گُل فَشانْد
سبزه اگر تیز رانْد، هیچ ندارد دَوا
شُربِ گُل از ابر بود، شُربِ دل از صَبر بود
ابر حَریفِ گیا، صَبر حَریفِ ضیا
هر طَرَفی صَف زده، مَردم و دیو و دَده
لیک دَرین میکده، پایْ ندارند پا
هر طَرَفیاَم بجو، هرچه بِخواهی بِگو
رَه نَبَری تارِ مو، تا نَنِمایَم هُدیٰ
گَرم شود روی آب، ازتَبِشِ آفتاب
باز هَمَش آفتاب بَرکَشد اَنْدَر عَلا
بَر بَرَدش خُردخُرد، تا که ندانی چه بُرد
صاف بِدُزدد زِ دُرد شَعْشَعهٔ دِلْرُبا
زین سُخنِ بوالْعَجَب، بَستم من هر دو لب
لیک فَلَک جُمله شب، می زَنَدت اَلَّصلا
ای گُلْ در باغِ ما، پس تو کجایی؟ کجا؟
سوسنِ با صد زبان، از تو نشانَم نداد
گفت رو از من مَجو، غیرِ دُعا و ثَنا
از کَفِ تو ای قَمَر، باغْ دَهان پُرشِکَر
وَزْ کَفِ تو بی خَبَر، با همه بَرگ و نَوا
سَرو اگر سَرکَشید، در قَدِ تو کِی رَسید؟
نرگس اگر چَشم داشت، هیچ ندید او تورا
مُرغ اگر خُطبه خوانْد، شاخ اگر گُل فَشانْد
سبزه اگر تیز رانْد، هیچ ندارد دَوا
شُربِ گُل از ابر بود، شُربِ دل از صَبر بود
ابر حَریفِ گیا، صَبر حَریفِ ضیا
هر طَرَفی صَف زده، مَردم و دیو و دَده
لیک دَرین میکده، پایْ ندارند پا
هر طَرَفیاَم بجو، هرچه بِخواهی بِگو
رَه نَبَری تارِ مو، تا نَنِمایَم هُدیٰ
گَرم شود روی آب، ازتَبِشِ آفتاب
باز هَمَش آفتاب بَرکَشد اَنْدَر عَلا
بَر بَرَدش خُردخُرد، تا که ندانی چه بُرد
صاف بِدُزدد زِ دُرد شَعْشَعهٔ دِلْرُبا
زین سُخنِ بوالْعَجَب، بَستم من هر دو لب
لیک فَلَک جُمله شب، می زَنَدت اَلَّصلا
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.