هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به موضوع عشق و جنون عاشقانه میپردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند و فراتر از محدودیتهای عقل و عرف سخن میگوید و با اشاره به داستانهای عاشقانهای مانند لیلی و مجنون، وامق و عذرا، و ویس و رامین، بر اهمیت رهایی از قیدوبندهای دنیوی برای رسیدن به عشق حقیقی تأکید میکند. متن همچنین به مفاهیمی مانند مستی، پستی، و رهایی از خودخواهی و حیا اشاره دارد و عشق را به عنوان راهی برای رسیدن به حقیقت و وحدت با هستی معرفی میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعارات موجود در شعر نیاز به دانش ادبی و تجربهی زندگی بیشتری دارد تا به درستی درک شود. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالانی مناسب است که توانایی تحلیل و درک مفاهیم پیچیدهتر را دارند.
غزل شمارهٔ ۲۱۳
اگر تو عاشقِ عشقیّ و عشق را جویا
بِگیر خَنجَرِ تیز و بِبُر گَلویِ حَیا
بدان که سَدِّ عظیم است در رَوشِ ناموس
حَدیثِ بیغَرَض است این، قبول کُن به صَفا
هزار گونه جُنون از چه کرد آن مَجنون؟
هزار شَید بَرآوَرْد، آن گُزینِ شَیدا
گَهی قَباش دَرید و گَهی به کوه دَوید
گَهی زِ زَهر چَشید و گَهی گُزید فَنا
چو عنکبوت چُنان صیدهایِ زَفْت گرفت
بِبین چه صید کُند، دامِ رَبّیَ الاعْلیٰ
چو عشقِ چهرهٔ لیلی بدان همه اَرْزید
چگونه باشد اَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلا
ندیدهیی تو دَواوینِ ویسِه و رامین
نخواندهیی تو حِکایاتِ وامِق و عَذْرا
تو جامه گِرد کُنی تا زِ آب تَر نشود
هزار غوطه تو را خوردنیست در دریا
طَریقِ عشق همه مَستی آمد و پَستی
که سیلْ پَست رَوَد کِی رَوَد سویِ بالا؟
میانِ حَلقهٔ عُشّاق چون نِگین باشی
اگر تو حَلْقه به گوشِ تَکینی ای مولا
چُنان که حَلْقه به گوش است چَرخ را این خاک
چُنان که حَلْقه به گوش است روح را اَعْضا
بیا بگو چه زیان کرد خاک ازین پیوند؟
چه لُطفها که نکردهست عقل با اَجْزا؟
دُهُل به زیرِ گِلیم ای پسر نَشایَد زد
عَلَم بِزَن چو دلیرانْ میانهٔ صحرا
به گوشِ جان بِشِنو از غَریوِ مُشتاقان
هزار غُلْغُله در جَوِّ گُنبَدِ خَضْرا
چو بَرگُشایَد بَندِ قَبا زِ مَستیْ عشق
تو های و هویِ مَلَک بین و حیرتِ حورا
چه اِضْطِراب که بالا و زیرِ عالَم راست
زِ عشق، کوست مُنَزَّه زِ زیر و از بالا
چو آفتاب بَرآمَد، کجا بِمانَد شب؟
رَسید جَیشِ عِنایَت، کجا بِمانْد عَنا؟
خَموش کردم ای جانِ جانِ جانْ تو بگو
که ذَرّه ذَرّه زِ عشقِ رُخِ تو شُد گویا
بِگیر خَنجَرِ تیز و بِبُر گَلویِ حَیا
بدان که سَدِّ عظیم است در رَوشِ ناموس
حَدیثِ بیغَرَض است این، قبول کُن به صَفا
هزار گونه جُنون از چه کرد آن مَجنون؟
هزار شَید بَرآوَرْد، آن گُزینِ شَیدا
گَهی قَباش دَرید و گَهی به کوه دَوید
گَهی زِ زَهر چَشید و گَهی گُزید فَنا
چو عنکبوت چُنان صیدهایِ زَفْت گرفت
بِبین چه صید کُند، دامِ رَبّیَ الاعْلیٰ
چو عشقِ چهرهٔ لیلی بدان همه اَرْزید
چگونه باشد اَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلا
ندیدهیی تو دَواوینِ ویسِه و رامین
نخواندهیی تو حِکایاتِ وامِق و عَذْرا
تو جامه گِرد کُنی تا زِ آب تَر نشود
هزار غوطه تو را خوردنیست در دریا
طَریقِ عشق همه مَستی آمد و پَستی
که سیلْ پَست رَوَد کِی رَوَد سویِ بالا؟
میانِ حَلقهٔ عُشّاق چون نِگین باشی
اگر تو حَلْقه به گوشِ تَکینی ای مولا
چُنان که حَلْقه به گوش است چَرخ را این خاک
چُنان که حَلْقه به گوش است روح را اَعْضا
بیا بگو چه زیان کرد خاک ازین پیوند؟
چه لُطفها که نکردهست عقل با اَجْزا؟
دُهُل به زیرِ گِلیم ای پسر نَشایَد زد
عَلَم بِزَن چو دلیرانْ میانهٔ صحرا
به گوشِ جان بِشِنو از غَریوِ مُشتاقان
هزار غُلْغُله در جَوِّ گُنبَدِ خَضْرا
چو بَرگُشایَد بَندِ قَبا زِ مَستیْ عشق
تو های و هویِ مَلَک بین و حیرتِ حورا
چه اِضْطِراب که بالا و زیرِ عالَم راست
زِ عشق، کوست مُنَزَّه زِ زیر و از بالا
چو آفتاب بَرآمَد، کجا بِمانَد شب؟
رَسید جَیشِ عِنایَت، کجا بِمانْد عَنا؟
خَموش کردم ای جانِ جانِ جانْ تو بگو
که ذَرّه ذَرّه زِ عشقِ رُخِ تو شُد گویا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.