هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، احساسات عمیق شاعر را نسبت به معشوق و خداوند بیان میکند. شاعر از لحظات وصال و نزدیکی به معشوق و خداوند سخن میگوید و از احساس خوشی و آرامشی که در این لحظات تجربه میکند، سخن میراند. او از بیخویشی و مستی در عشق و از دست دادن صبر و قرار در برابر جذبههای عشق الهی میگوید.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۱۹
چو اَنْدَرآید یارم، چه خوش بُوَد به خدا
چو گیرد او به کنارم، چه خوش بُوَد به خدا
چو شیر پَنْجه نَهَد بر شِکَسته آهویِ خویش
که ای عزیز شکارم، چه خوش بُوَد به خدا
گُریزپایِ رَهَش را کَشان کَشان بِبَرَند
بر آسْمانِ چهارَم، چه خوش بُوَد به خدا
بدان دو نَرگسِ مَستَش عَظیمْ مَخْمورَم
چو بِشْکَنَند خُمارم، چه خوش بُوَد به خدا
چو جانِ زارِ بَلادیده با خدا گوید
که جُز تو هیچ ندارم، چه خوش بُوَد به خدا
جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این
به هیچ کَس نگُذارم، چه خوش بُوَد به خدا
شبِ وصال بیاید شَبَم چو روز شود
که روز و شب نَشِمارم، چه خوش بُوَد به خدا
چو گُل شِکُفته شَوَم در وصالِ گُلْرُخِ خویش
رَسَد نَسیمِ بهارم، چه خوش بُوَد به خدا
بیابم آن شِکَرِسْتانِ بینهایت را
که بُرد صَبر و قَرارَم، چه خوش بُوَد به خدا
اَمانتی که به نُه چَرخ در نمیگُنْجَد
به مُسْتَحِق بِسِپارم، چه خوش بُوَد به خدا
خراب و مَست شَوَم در کمَالِ بیخویشی
نه بِدْرَوَم، نه بِکارم، چه خوش بُوَد به خدا
به گفت هیچ نَیایَم چو پُر بَوَد دَهَنَم
سَرِ حَدیث نَخارم، چه خوش بُوَد به خدا
چو گیرد او به کنارم، چه خوش بُوَد به خدا
چو شیر پَنْجه نَهَد بر شِکَسته آهویِ خویش
که ای عزیز شکارم، چه خوش بُوَد به خدا
گُریزپایِ رَهَش را کَشان کَشان بِبَرَند
بر آسْمانِ چهارَم، چه خوش بُوَد به خدا
بدان دو نَرگسِ مَستَش عَظیمْ مَخْمورَم
چو بِشْکَنَند خُمارم، چه خوش بُوَد به خدا
چو جانِ زارِ بَلادیده با خدا گوید
که جُز تو هیچ ندارم، چه خوش بُوَد به خدا
جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این
به هیچ کَس نگُذارم، چه خوش بُوَد به خدا
شبِ وصال بیاید شَبَم چو روز شود
که روز و شب نَشِمارم، چه خوش بُوَد به خدا
چو گُل شِکُفته شَوَم در وصالِ گُلْرُخِ خویش
رَسَد نَسیمِ بهارم، چه خوش بُوَد به خدا
بیابم آن شِکَرِسْتانِ بینهایت را
که بُرد صَبر و قَرارَم، چه خوش بُوَد به خدا
اَمانتی که به نُه چَرخ در نمیگُنْجَد
به مُسْتَحِق بِسِپارم، چه خوش بُوَد به خدا
خراب و مَست شَوَم در کمَالِ بیخویشی
نه بِدْرَوَم، نه بِکارم، چه خوش بُوَد به خدا
به گفت هیچ نَیایَم چو پُر بَوَد دَهَنَم
سَرِ حَدیث نَخارم، چه خوش بُوَد به خدا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.