۳۶۶ بار خوانده شده
بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا
که حلقه حلقه نشستند و در میان حلوا
هزار کاسه سَر رفت سویِ خوانِ فَلَک
چو دَرفُتاد از آن دیگ در دَهانْ حَلْوا
به شرق و غرب فُتادست غُلغُلی شیرین
چُنین بُوَد چو دَهَد شاهِ خُسروانْ حَلْوا
پَیاپِی از سویِ مَطْبَخ رَسول میآید
که پُختهاند مَلایک بر آسْمانْ حَلْوا
به آبریز بَرَد چونک خورْد حَلْوا تَن
به سویِ عَرش بَرَد چون که خورْد جانْ حَلْوا
به گِردِ دیگِ دل ای جان چو کَفْچه گَرد به سَر
که تا چو کَفْچه دَهان پُر کُنی از آن حَلْوا
دلی که از پِیِ حَلْوا چو دیگْ سوختْ سیاه
کَرَم بُوَد که بِبَخشَد به تایِ نانْ حَلْوا
خَموش باش که گَر حَق نگویَدَش که بِدِه
چه جایِ نان، نَدَهَد هم به صد سِنان حَلْوا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که حلقه حلقه نشستند و در میان حلوا
هزار کاسه سَر رفت سویِ خوانِ فَلَک
چو دَرفُتاد از آن دیگ در دَهانْ حَلْوا
به شرق و غرب فُتادست غُلغُلی شیرین
چُنین بُوَد چو دَهَد شاهِ خُسروانْ حَلْوا
پَیاپِی از سویِ مَطْبَخ رَسول میآید
که پُختهاند مَلایک بر آسْمانْ حَلْوا
به آبریز بَرَد چونک خورْد حَلْوا تَن
به سویِ عَرش بَرَد چون که خورْد جانْ حَلْوا
به گِردِ دیگِ دل ای جان چو کَفْچه گَرد به سَر
که تا چو کَفْچه دَهان پُر کُنی از آن حَلْوا
دلی که از پِیِ حَلْوا چو دیگْ سوختْ سیاه
کَرَم بُوَد که بِبَخشَد به تایِ نانْ حَلْوا
خَموش باش که گَر حَق نگویَدَش که بِدِه
چه جایِ نان، نَدَهَد هم به صد سِنان حَلْوا
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.