هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از احساسات خود درباره عشق و دلتنگی برای معشوق سخن میگوید. او از رفتار سرد و بیتوجهی معشوق شکایت کرده و از دلدرد و رنجی که تحمل میکند، مینالد. شاعر به دنبال پاسخ برای سوالات بیپاسخ خود است و از تغییر رفتار معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۳۵
مرا بدید و نَپُرسید آن نِگار، چرا؟
تُرُش تُرُش بِگُذشت از دَریچه یار، چرا؟
سَبَب چه بود، چه کردم که بَد نِمود زِ من؟
که خاطِرَش بِگرفتست این غُبار، چرا؟
زِ بامْدادْ چرا قَصدِ خونِ عاشق کرد؟
چرا کَشید چُنین تیغ ذواَلْفَقار، چرا؟
چو دیدم آن گُلِ او را که رنگ ریخته بود
دَمید از دلِ مِسکینْ هزار خار، چرا؟
چو لب به خنده گُشایَد، گُشاده گردد دل
در آن لَب است همیشه گُشادِ کار، چرا؟
میانِ ابرویِ خود چون گِرِه زَنَد از خشم
گِرهْ گِره شود از غَم دلِ فَگار، چرا؟
زِهی تَعَلُّقِ جان با گُشاد و خنده او
یکی دَمَش که نَبینَم شَوَم نِزار، چرا؟
جهان سِیَه شود آن دَم که رو بِگَردانَد
نه روز مانَد و نی عقلْ بَرقَرار، چرا؟
یکی نَفَس که دلِ یارِ ما زِ ما بِرَمید
چرا رَمید زِ ما لُطْفِ کِردگار، چرا؟
مَگَر که لُطْفِ خُدا اوست ما غَلَط کردیم
وَگَر نه خوبیِ او گشت بیکِنار، چرا؟
بُرونِ صورت اگر لُطفِ مَحْض دادی روی
پَیَمبَران زِ چه گشتند پَرده دار، چرا؟
تُرُش تُرُش بِگُذشت از دَریچه یار، چرا؟
سَبَب چه بود، چه کردم که بَد نِمود زِ من؟
که خاطِرَش بِگرفتست این غُبار، چرا؟
زِ بامْدادْ چرا قَصدِ خونِ عاشق کرد؟
چرا کَشید چُنین تیغ ذواَلْفَقار، چرا؟
چو دیدم آن گُلِ او را که رنگ ریخته بود
دَمید از دلِ مِسکینْ هزار خار، چرا؟
چو لب به خنده گُشایَد، گُشاده گردد دل
در آن لَب است همیشه گُشادِ کار، چرا؟
میانِ ابرویِ خود چون گِرِه زَنَد از خشم
گِرهْ گِره شود از غَم دلِ فَگار، چرا؟
زِهی تَعَلُّقِ جان با گُشاد و خنده او
یکی دَمَش که نَبینَم شَوَم نِزار، چرا؟
جهان سِیَه شود آن دَم که رو بِگَردانَد
نه روز مانَد و نی عقلْ بَرقَرار، چرا؟
یکی نَفَس که دلِ یارِ ما زِ ما بِرَمید
چرا رَمید زِ ما لُطْفِ کِردگار، چرا؟
مَگَر که لُطْفِ خُدا اوست ما غَلَط کردیم
وَگَر نه خوبیِ او گشت بیکِنار، چرا؟
بُرونِ صورت اگر لُطفِ مَحْض دادی روی
پَیَمبَران زِ چه گشتند پَرده دار، چرا؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.