۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۱

نَردِ کَفِ تو بُرده‌ست مرا
شیرِ غَم تو، خورده‌ست مرا

گشتم چو خَلیل اَنْدَر غمِ تو
آتَشکده‌ها سرد است مرا

در خاکِ فَنا ای دل بِمَران
کَزْ راندنِ تو، گَرد است مرا

می‌ران فَرَسی در گُلْشَنِ جان
کَزْ گُلْشَنِ جان وَرْد است مرا

در شادیِ ما وَهْمی نَرَسَد
کین خنده گَری پَرده‌ست مرا

صد رُخ زِ دَرونْ سُرخ‌ست مرا
یک رُخ زِ بُرون، زرد است مرا

ای اَحْوَلِ دِهْ این هر دو جهان
جُفت است تو را، فَرد است مرا

در رَهبری‌اَت ای مَردِ طَلَب
بر هر سَرِ رَه، مَرد است مرا

خاموش و مَجو تو شُهرتِ خود
کَزْ راحتِ تو، دَرد است مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.