۶۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۶

صد دُهُل می‌زنند در دلِ ما
بانگِ آن بِشْنویم ما فردا

پَنبه در گوش و موی در چَشم است
غَمِ فردا و وَسوَسه‌یْ سودا

آتشِ عشق زَن دَرین پَنبه
همچو حَلاّج و هَمچو اَهلِ صَفا

آتش و پنبه را چه می‌داری؟
این دو ضِدَّند و ضِد نکرد بَقا

چون مُلاقاتِ عشق نزدیک است
خوش لِقا شو برایِ روزِ لِقا

مرگِ ما شادی و مُلاقات است
گَر تو را ماتم است، رو زین جا

چون که زندانِ ماست این دنیا
عیش باشد خرابِ زندان‌ها

آنک زندانِ او چُنین خوش بود
چون بُوَد مَجْلِسِ جهان آرا؟

تو وَفا را مَجو در این زندان
که در این جا وَفا نکرد وَفا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.