هوش مصنوعی:
این متن به موضوع عشق، مرگ و رهایی از زندان دنیا میپردازد. شاعر از وسوسهها و غمهای دنیوی سخن میگوید و از عشق به عنوان نیرویی برای رهایی و رسیدن به لقای الهی یاد میکند. او دنیا را زندانی میداند که وفا در آن جایی ندارد و مرگ را شادی و ملاقات با معشوق حقیقی میخواند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در متن، مانند عشق الهی، مرگ و نقد دنیا، برای درک و تحلیل نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. این مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و ناملموس باشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۶
صد دُهُل میزنند در دلِ ما
بانگِ آن بِشْنویم ما فردا
پَنبه در گوش و موی در چَشم است
غَمِ فردا و وَسوَسهیْ سودا
آتشِ عشق زَن دَرین پَنبه
همچو حَلاّج و هَمچو اَهلِ صَفا
آتش و پنبه را چه میداری؟
این دو ضِدَّند و ضِد نکرد بَقا
چون مُلاقاتِ عشق نزدیک است
خوش لِقا شو برایِ روزِ لِقا
مرگِ ما شادی و مُلاقات است
گَر تو را ماتم است، رو زین جا
چون که زندانِ ماست این دنیا
عیش باشد خرابِ زندانها
آنک زندانِ او چُنین خوش بود
چون بُوَد مَجْلِسِ جهان آرا؟
تو وَفا را مَجو در این زندان
که در این جا وَفا نکرد وَفا
بانگِ آن بِشْنویم ما فردا
پَنبه در گوش و موی در چَشم است
غَمِ فردا و وَسوَسهیْ سودا
آتشِ عشق زَن دَرین پَنبه
همچو حَلاّج و هَمچو اَهلِ صَفا
آتش و پنبه را چه میداری؟
این دو ضِدَّند و ضِد نکرد بَقا
چون مُلاقاتِ عشق نزدیک است
خوش لِقا شو برایِ روزِ لِقا
مرگِ ما شادی و مُلاقات است
گَر تو را ماتم است، رو زین جا
چون که زندانِ ماست این دنیا
عیش باشد خرابِ زندانها
آنک زندانِ او چُنین خوش بود
چون بُوَد مَجْلِسِ جهان آرا؟
تو وَفا را مَجو در این زندان
که در این جا وَفا نکرد وَفا
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.