هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و سودایی خود سخن میگوید و به مقایسهای بین حالات خود و شخصیتهای اساطیری مانند یعقوب و یوسف میپردازد. شاعر از درد عشق و اشکهایش میگوید و از طبیب و صاحب خود درخواست کمک میکند. همچنین، او به مفاهیمی مانند عشق الهی، صبر و رضا اشاره میکند و از نعمتهای خداوند و عدل او سخن میگوید.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۶۱
هان ای طَبیبِ عاشقان سودایییی دیدی چو ما؟
یا صاحِبَیَّ اِنَّنی مُستَهْلَکُ لَوْ لاکُما
ای یوسُفِ صد اَنْجُمَن، یعقوب دیدسْتی چو من؟
اِصفَرَّ خدیّ مِنْ جَوی، وَ ابیَضَّ عَیْنی مِنْ بُکا
از چَشم یعقوبِ صَفی، اشکی دَوان بین یوسُفی
تَجْری دُمُوعی بالوِلا مِنْ مُقلَتی عَین الوَلا
صد مصر و صد شِکَّرسِتان دَرج است اَنْدَر یوسُفان
اَلصَّیدُ جَلَّ اَوْ صَغُر، فالکُلُّ فی جَوْفِ الفَرا
اسبابِ عِشرت راست شُد، هر چه دِلَم میخواست شُد
فَالوَقْتُ سَیْف قاطِع، لا تَفْتَکِرْ فیما مَضی
جان باز اَنْدَر عشقِ او، چون سِبْطْ موسی را مگو
اِذهَبَ وَ رَبُّکَ قاتِلا، اِنّا قُعُودُها هُنا
هرگز نبینی در جهانْ مَظْلوم تَر زین عاشقان
قُولُوا لِاَصحابِ الحِجی رِفْقا بِاَرْبابِ الهَوی
گَر دَرد و فریادی بُوَد، در عاقبَت دادی بُوَد
مِنْ فَضْل رَبِّ مُحْسِنُ عَدْل علی العَرْشِ استَوی
گَر واقِفی بر شُرْبِ ما، وَزْ ساقی شیرین لِقا
اِلزَمْهُ وَ اَعْلَم اَنَّ ذا، مِنْ غیرِهِ لا یرْتَجی
کردیم جُمله حیلهها، ای حیله آموزِ نُهی
ماذا تَری فیما تَری؟ یا مَنْ یَری ما لا یُری
خاموش و باقی را بِجو، از ناطق اِکْرام خو
فَالفَهْمُ مِنْ ایحائِهِ مِنْ کُلِّ مکْروه شِفا
یا صاحِبَیَّ اِنَّنی مُستَهْلَکُ لَوْ لاکُما
ای یوسُفِ صد اَنْجُمَن، یعقوب دیدسْتی چو من؟
اِصفَرَّ خدیّ مِنْ جَوی، وَ ابیَضَّ عَیْنی مِنْ بُکا
از چَشم یعقوبِ صَفی، اشکی دَوان بین یوسُفی
تَجْری دُمُوعی بالوِلا مِنْ مُقلَتی عَین الوَلا
صد مصر و صد شِکَّرسِتان دَرج است اَنْدَر یوسُفان
اَلصَّیدُ جَلَّ اَوْ صَغُر، فالکُلُّ فی جَوْفِ الفَرا
اسبابِ عِشرت راست شُد، هر چه دِلَم میخواست شُد
فَالوَقْتُ سَیْف قاطِع، لا تَفْتَکِرْ فیما مَضی
جان باز اَنْدَر عشقِ او، چون سِبْطْ موسی را مگو
اِذهَبَ وَ رَبُّکَ قاتِلا، اِنّا قُعُودُها هُنا
هرگز نبینی در جهانْ مَظْلوم تَر زین عاشقان
قُولُوا لِاَصحابِ الحِجی رِفْقا بِاَرْبابِ الهَوی
گَر دَرد و فریادی بُوَد، در عاقبَت دادی بُوَد
مِنْ فَضْل رَبِّ مُحْسِنُ عَدْل علی العَرْشِ استَوی
گَر واقِفی بر شُرْبِ ما، وَزْ ساقی شیرین لِقا
اِلزَمْهُ وَ اَعْلَم اَنَّ ذا، مِنْ غیرِهِ لا یرْتَجی
کردیم جُمله حیلهها، ای حیله آموزِ نُهی
ماذا تَری فیما تَری؟ یا مَنْ یَری ما لا یُری
خاموش و باقی را بِجو، از ناطق اِکْرام خو
فَالفَهْمُ مِنْ ایحائِهِ مِنْ کُلِّ مکْروه شِفا
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.