هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و تأثیرات آن بر روح و جان خود سخن میگوید. او از خرابی دل و نور عشق الهی که مانند آفتاب در دلش تابیده، صحبت میکند. شاعر از شرم و کرامت خداوند و مستجاب شدن دعایش میگوید. همچنین، از سوزش نور الهی و رهایی از عذاب دنیوی سخن میگوید و اشاره میکند که انبیا با اعتماد به خداوند، بلاها را تحمل میکنند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق الهی و تحمل بلاها ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۳۰۹
واجب کُند، چو عشقْ مرا کرد دلْ خراب
کَنْدَر خرابهً دلِ من آید آفتاب
از پایْ دَرفُتادم از شَرمِ این کَرَم
کان شَهْ دُعام گفت، هَمو کرد مُسْتَجاب
بس چهره کو نِمود مرا بَهرِ ساکنی
گفتم که چهره دیدم و آن بود خود نِقاب
از نور آن نقاب چو سوزید عالمی
یا رب چگونه باشد آن شاه بیحجاب
بر من گُذشت عشق و من اَنْدَر عَقَب شُدم
واگَشت و لُقمه کرد و مرا خورْد چون عُقاب
بَرخوردم از زمانه چو او خورْد مَر مَرا
در بَحرِ عَذْب رَفتم و وارَستَم از عَذاب
آن را که لقمههایِ بَلاها گُوار نیست
زانست کو ندید گُوارش از ین شراب
زین اِعْتماد نوش کنند اَنْبیا بَلا
زیرا که هیچ وَقت نَترسَد زِ آتش، آب
کَنْدَر خرابهً دلِ من آید آفتاب
از پایْ دَرفُتادم از شَرمِ این کَرَم
کان شَهْ دُعام گفت، هَمو کرد مُسْتَجاب
بس چهره کو نِمود مرا بَهرِ ساکنی
گفتم که چهره دیدم و آن بود خود نِقاب
از نور آن نقاب چو سوزید عالمی
یا رب چگونه باشد آن شاه بیحجاب
بر من گُذشت عشق و من اَنْدَر عَقَب شُدم
واگَشت و لُقمه کرد و مرا خورْد چون عُقاب
بَرخوردم از زمانه چو او خورْد مَر مَرا
در بَحرِ عَذْب رَفتم و وارَستَم از عَذاب
آن را که لقمههایِ بَلاها گُوار نیست
زانست کو ندید گُوارش از ین شراب
زین اِعْتماد نوش کنند اَنْبیا بَلا
زیرا که هیچ وَقت نَترسَد زِ آتش، آب
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
گفتم گه چهرع دیدم وان بود خود نقاب
۱۳۹۹/۹/۳۰ ۱۱:۳۱
گفتم که چهره دیدم وان بود خود نقاب