۳۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۳

رَباب مَشربِ عشقست و مونِسِ اَصْحاب
که ابر را عَرَبان نام کرده‌اند رَباب

چُنان که ابرْ سَقایِ گُل و گُلِستانست
رَباب قوتِ ضَمیرست و ساقیِ اَلْباب

در آتشی بِدَمی شُعله‌ها بَراَفْزود
بجُز غُبار نخیزد چو دَردَمی به تُراب

رَباب دعوتِ بازست سویِ شَهْ بازآ
به طَبلْ باز نَیاید به سویِ شاه غُراب

گُشایشِ گِرِهِ مُشکلاتِ عُشّاقست
چو مُشکلیش نباشد، چه دَرخورست جواب؟

جوابِ مُشکلِ حیوانْ گیاه آمد و کاه
که تُخمِ شهوتِ او شُد خَمیرمایه خواب

خَر از کجا و دَمِ عشقِ عیسوی زِ کجا؟
که این گُشاد نَدادَش مُفَتِّحُ اَلْاَبْواب

که عشقْ خَلْعَتِ جانست و طوقِ کَرَّمْنا
برایِ مُلْکِ وصال و برایِ رَفعِ حِجاب

به بانگِ او همه دل‌ها به یک مُهم آیند
ندایِ رَب بِرهانَد زِ تَفرقه‌یْ ارباب

زِ عشق کم گو با جسمیان که ایشان را
وظیفه خوف و رَجا آمد و ثَواب و عِقاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.