هوش مصنوعی:
این متن به توصیف حالتی از خوابآلودگی و بیقراری میپردازد که در آن چشمها به سختی باز میشوند و ذهن درگیر افکار پریشان است. شب طولانی شده و مردم به خواب رفتهاند، اما گوینده در حالتی از بیقراری و سردرگمی به سر میبرد. عقل نیز به گوشهای رفته و تلاش میکند تا گوینده را به هوشیاری دعوت کند. در نهایت، همه چیز در ابهام و سکوت فرو رفته و حتی افراد تیزهوش نیز در این حالت گیجی و سردرگمی گرفتار شدهاند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و روانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۱۵
چَشمها وا نمیشود از خواب
چَشم بُگْشا و جمع را دَریاب
بِنگَر آخِر که بیقَرار شُدست
چَشم در چَشمْ خانه چون سیماب
گشت شب دیر و خَلْق افتادند
چون ستاره میانه مهتاب
هم سیاهیّ و هم سپیدیِ چَشم
از میِ خوابْ هر دو گشت خراب
جُمله اندیشهها چو بَرگ بِریخت
گَرد بِنْشَست بر همه اَسباب
عقل شُد گوشه ایّ و میگوید
عقل اگر آنِ توست هین دَریاب
بَنگیِ شب نِگَر که چون دادست
جُمله خَلَق را از این بَنْگاب؟
چَشم در عین و غین افتادست
کار بُگْذشت از سوال و جواب
آن سواران تیزاندیشه
همه مانْدند چون خَرانْ به خِلاب
چَشم بُگْشا و جمع را دَریاب
بِنگَر آخِر که بیقَرار شُدست
چَشم در چَشمْ خانه چون سیماب
گشت شب دیر و خَلْق افتادند
چون ستاره میانه مهتاب
هم سیاهیّ و هم سپیدیِ چَشم
از میِ خوابْ هر دو گشت خراب
جُمله اندیشهها چو بَرگ بِریخت
گَرد بِنْشَست بر همه اَسباب
عقل شُد گوشه ایّ و میگوید
عقل اگر آنِ توست هین دَریاب
بَنگیِ شب نِگَر که چون دادست
جُمله خَلَق را از این بَنْگاب؟
چَشم در عین و غین افتادست
کار بُگْذشت از سوال و جواب
آن سواران تیزاندیشه
همه مانْدند چون خَرانْ به خِلاب
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.