هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و فداکاری سخن میگوید و از خدا میخواهد تا او را در این مسیر یاری کند. او از رهایی از دنیای مادی و رسیدن به عشق حقیقی صحبت میکند و از درد و رنجی که در این راه متحمل میشود، سخن میگوید. شاعر همچنین از آتشی که در درونش شعلهور شده و از عشقی که او را به پرواز وامیدارد، یاد میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۲۴
دَرآ تا خِرقه قالَبْ دَراندازم همین ساعت
دَرآ تا خانه هستی بِپَردازم همین ساعت
صَلا زَن پاکْبازی را، رَها کُن خاکْ بازی را
که یک جان دارم و خواهم که دَربازم همین ساعت
کمانْ زِه کُن خدایا نه، که تیرِ قابَ قَوْسَیْنی
که وَقت آمد که من جان را، سِپَر سازم همین ساعت
چو بَر میآید این آتش، فَغان میخیزد از عالَم
اَمانَم دِهْ اَمانَم دِه، که بُگْدازم همین ساعت
جهان از ترس میدَرَّد وَ جان از عشقْ میپَرَّد
که مُرغان را به رَشک آرَم زِ پَروازم، همین ساعت
دَرآ تا خانه هستی بِپَردازم همین ساعت
صَلا زَن پاکْبازی را، رَها کُن خاکْ بازی را
که یک جان دارم و خواهم که دَربازم همین ساعت
کمانْ زِه کُن خدایا نه، که تیرِ قابَ قَوْسَیْنی
که وَقت آمد که من جان را، سِپَر سازم همین ساعت
چو بَر میآید این آتش، فَغان میخیزد از عالَم
اَمانَم دِهْ اَمانَم دِه، که بُگْدازم همین ساعت
جهان از ترس میدَرَّد وَ جان از عشقْ میپَرَّد
که مُرغان را به رَشک آرَم زِ پَروازم، همین ساعت
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.