۴۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۸

نِگارِ خوبِ شِکَّربار چون است؟
چراغِ دیده و دیدار چون است؟

عَجَب آن غَمزِۀ غَمّاز چون است؟
عَجَب آن طُرِّۀ طَرّار چون است؟

عَجَب آن شُهرۀ بازارِ خوبی
عَجَب آن رونَقِ گُلْزار چون است؟

دِلَم از مِهْر در ماتَم نِشسته‌ست
عَجَب در مِهرِ دلْ دِلدارْ چون است

زِ لُطفِ خویش یارَم خوانْد آن یار
عَجَب آن یار، بی این یار چون است

به ظاهر بَندگان را می‌نَوازد
عَجَبْ با بَنده در اسرار چون است؟

چو اوّل دیدَمَش جانیم بَخشید
بِدانِستَم که در ایثار چون است

اگر دوباره کردی آن کَرَم را
یَقین گشتی که در تکرار چون است

عَجَب آن شَعرِ اَطْلَس‌پوش جَعْدَش
به گِردِ اَطْلَسِ رُخسار چون است

طَبیبِ عاشقان را باز پُرسید
که تا آن نرگسِ بیمار چون است؟

عَجَب آن نافۀ تاتار چون است؟
عَجَب آن طُرّه بُلغار چون است؟

عَجَب بر دایره‌یْ خَطِّ مُحَقَّق
که بِشْکَسته‌ست صد پَرگار چون است؟

منِ زارَم اسیرِ ناله زیر
نَپُرسد روزکی کان زار چون است؟

دِلَم دُزدِ نَظَر او دزدِ این دُزد
عَجَب آن دُزدِ دُزداَفْشار چون است؟

تو را ای دوستْ چون من یارِ غارَم
سَری در غار کن کاین غار چون است؟

که تا بینم تو را جانْ بَرفَشانم
نِمایَم خَلْق را نَظّار چون است

نِهایَت نیست گفتم را وَلیکِن
نِمودم شکلِ آن گُفتار چون است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.