هوش مصنوعی:
این متن عرفانی و شاعرانه، با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، به توصیف عشق الهی و حالات روحانی میپردازد. شاعر از عشق به عنوان نیروی محرکه همه چیز یاد میکند و به خواننده توصیه میکند که به جای نگاه به ظواهر، به ذات و نور الهی توجه کند. همچنین، از حالات عرفانی مانند فقر، زکات، و عشق به خدا سخن میگوید و به خواننده توصیه میکند که در سکوت و عمل، به جای گفتار، به دنبال حقیقت باشد.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۸۶
چون نداری تابِ ذاتَش چَشم بُگْشا در صِفات
چون نَبینی بیجِهَت را نورِ او بین در جِهات
حوریانْ بین نوریانْ بین زیرِ این اَزْرَق تُتُق
مُسْلِماتٍ مُوْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِبات
هریکی با نازْباز و هر یکی عاشق نَواز
هر یکی شَمع طَراز و هریکی صُبحِ نَجات
هریکی بَسته دَهان و موشِکاف اَنْدَر بَیان
هریکی شِکَّرسِتان و هریکی کانِ نَبات
جانِ کُهنه میفَشان و جانِ تازه میسِتان
در فقیری میخُرام و میسِتان ز ایشان زَکات
شیرِ جان زین مَریَمان خور چون که زاده ثاینی
تا چو عیسی فارغ آیی از بَنین و از بَنات
روز و شب را چون دو مَجنون دَرکَشان در سِلْسِله
ای کِه هر روزَت چو عید و هر شبَت قَدْر و بَرات
چونک شَهْ بِنْمود رُخ را اسب شُد همراهِ پیل
عقلِ مِسکین گشت مات و جانْ میانِ بُرد و مات
عاشقان را وقتِ شورش اَبْلَه و شَپْشَپ مَبین
کوهِ جودی عاجز آید پیشِ ایشان در ثَبات
جانِ جُمله پیشهها عشقست اما آنکِ او
تَرّه زارِ دل نَبینَد دَرفُتَد در تُرَّهات
من خَمُش کردم چو دیدم خوشتَر از خود ناطِقی
پیشِ او میرم بگویم اُقْتُلُونی یا ثِقات
شَمسِ تبریزی چو بُگْشاید دَهانِ چون شِکَر
از طَرَب در جُنبش آید هم رَمیم و هم رُفات
رو خَمُش کُن قولْ کَم گو بعد از این فَعّال باش
چند گویی فاعِلاتُن فاعِلاتُن فاعِلات؟
چون نَبینی بیجِهَت را نورِ او بین در جِهات
حوریانْ بین نوریانْ بین زیرِ این اَزْرَق تُتُق
مُسْلِماتٍ مُوْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِبات
هریکی با نازْباز و هر یکی عاشق نَواز
هر یکی شَمع طَراز و هریکی صُبحِ نَجات
هریکی بَسته دَهان و موشِکاف اَنْدَر بَیان
هریکی شِکَّرسِتان و هریکی کانِ نَبات
جانِ کُهنه میفَشان و جانِ تازه میسِتان
در فقیری میخُرام و میسِتان ز ایشان زَکات
شیرِ جان زین مَریَمان خور چون که زاده ثاینی
تا چو عیسی فارغ آیی از بَنین و از بَنات
روز و شب را چون دو مَجنون دَرکَشان در سِلْسِله
ای کِه هر روزَت چو عید و هر شبَت قَدْر و بَرات
چونک شَهْ بِنْمود رُخ را اسب شُد همراهِ پیل
عقلِ مِسکین گشت مات و جانْ میانِ بُرد و مات
عاشقان را وقتِ شورش اَبْلَه و شَپْشَپ مَبین
کوهِ جودی عاجز آید پیشِ ایشان در ثَبات
جانِ جُمله پیشهها عشقست اما آنکِ او
تَرّه زارِ دل نَبینَد دَرفُتَد در تُرَّهات
من خَمُش کردم چو دیدم خوشتَر از خود ناطِقی
پیشِ او میرم بگویم اُقْتُلُونی یا ثِقات
شَمسِ تبریزی چو بُگْشاید دَهانِ چون شِکَر
از طَرَب در جُنبش آید هم رَمیم و هم رُفات
رو خَمُش کُن قولْ کَم گو بعد از این فَعّال باش
چند گویی فاعِلاتُن فاعِلاتُن فاعِلات؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.