۳۷۵ بار خوانده شده
خاکِ آن کَس شو که آبِ زندگانِش روشنست
نیم نانی دَررَسَد تا نیم جانی در تَنست
گفتَمَش آخِر پِی یک وَصْل چندین هَجْر چیست؟
گفت آری من قَصابَم گِردْران با گَردنست
دی تماشا رفته بودم جانِبِ صَحرایِ دل
آن نگُنْجد در نَظَر چه جایِ پیدا کردنست؟
چَشمِ مَستِ یار گویانْ هر زمان با چَشمِ من
در دو عالم مینگُنجَد آنچ در چَشمِ منست
رو فُزون شو از دو عالَم تا بِریزم بر سَرَت
آنچ دل را جانِ جان و دیدگان را دیدنست
ذَرّه ذَرّه عاشقانه پَهلویِ معشوقِ خویش
میزَنَد پَهلو که وقتِ عَقْد و کابین کردنست
اَنْدَر آن پیوند کردن آب و آتش یک شُدهست
غُنچه آنجا سُنبُلست و سَرو آن جا سوسنست
زیرِ پاشان گنجها و سویِ بالا باغها
بِشْنو از بالا نه وَقتِ زیر و بالا گفتنست
من اگر پیدا نگویم بیصِفَت پیداست آن
ذوقِ آن اَنْدَر سَرست و طوقِ آن در گَردنست
شَمسِ تبریزی تو خورشیدی چه گویم مَدحِ تو؟
صد زبان دارم چو تیغ اما به وَصفَت اَلْکَنست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نیم نانی دَررَسَد تا نیم جانی در تَنست
گفتَمَش آخِر پِی یک وَصْل چندین هَجْر چیست؟
گفت آری من قَصابَم گِردْران با گَردنست
دی تماشا رفته بودم جانِبِ صَحرایِ دل
آن نگُنْجد در نَظَر چه جایِ پیدا کردنست؟
چَشمِ مَستِ یار گویانْ هر زمان با چَشمِ من
در دو عالم مینگُنجَد آنچ در چَشمِ منست
رو فُزون شو از دو عالَم تا بِریزم بر سَرَت
آنچ دل را جانِ جان و دیدگان را دیدنست
ذَرّه ذَرّه عاشقانه پَهلویِ معشوقِ خویش
میزَنَد پَهلو که وقتِ عَقْد و کابین کردنست
اَنْدَر آن پیوند کردن آب و آتش یک شُدهست
غُنچه آنجا سُنبُلست و سَرو آن جا سوسنست
زیرِ پاشان گنجها و سویِ بالا باغها
بِشْنو از بالا نه وَقتِ زیر و بالا گفتنست
من اگر پیدا نگویم بیصِفَت پیداست آن
ذوقِ آن اَنْدَر سَرست و طوقِ آن در گَردنست
شَمسِ تبریزی تو خورشیدی چه گویم مَدحِ تو؟
صد زبان دارم چو تیغ اما به وَصفَت اَلْکَنست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.