۴۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۶

چند گویی که چه چاره‌ست و مرا دَرمان چیست؟
چاره جوینده کِه کرده‌ست تو را؟ خود آن چیست؟

چند باشد غَمِ آنَتْ که زِ غَمْ جان بِبَرَم
خود نباشد هَوَسِ آن که بدانی جان چیست

بویِ نانی که رَسیده‌ست بَران بویْ بُرو
تا همان بوی دَهَد شَرْح تو را کین نان چیست

گر تو عاشق شُده‌یی عشقِ تو بُرهانِ تو بَس
وَرْ تو عاشق نشُدی، پس طَلَبِ بُرهان چیست؟

این قَدَر عقل نداری که بِبینی آخِر
گَر نه شاهی­ست، پس این بارگَهِ سُلطان چیست؟

گَر نه اَنْدَر تُتُقِ اَزْرَقِ زیبارویی­ست
در کَفِ روحْ چُنین مَشْعلهٔ تابان چیست؟

چونک از دورِ دِلَت هَمچو زَنان می‌لَرْزَد
تو چه دانی که در آن جنگ دلِ مَردان چیست؟

آتشِ دیده مَردانْ حُجُبِ غَیب بِسوخت
تو پَسِ پَرده نِشَسته که به غَیبْ ایمان چیست

شَمسِ تبریز اگر نیست مُقیم اَنْدَر چَشم
چَشمهٔ شَهْد از او در بُنِ هر دَندان چیست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.