۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۹

بوسه‌یی داد مرا دِلْبَرِ عَیّار و بِرَفت
چه شُدی چونک یکی داد بِدادی شش و هفت؟

هر لبی را که بِبوسید نِشان‌ها دارد
که زِ شیرینیِ آن لبْ بِشِکافید و بِکَفْت

یک نشان آنک زِ سودایِ لبِ آبِ حَیات
هر زمانی بِزَنَد عشقْ هزار آتش و نَفْت

یک نشانِ دِگَر آن است که تَنْ نیز چو دل
می‌دَوَد در پِیِ آن بوسه به تَعْجیل و به تَفْت

تُنُگ و لاغَر گردد به مثالِ لبِ دوست
چه عَجَب لاغَری از آتشِ معشوقهٔ زَفْت؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.