هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به بیان عشق و رنجهای ناشی از آن میپردازد. شاعر از عشق و دلبستگی سخن میگوید و اشاره میکند که عشق فراتر از درک عقل و منطق است. او از دردها و سختیهایی که در راه عشق متحمل شده سخن میگوید و تأکید میکند که عشق باعث رهایی از قید و بندهای دنیوی میشود. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند فداکاری، رهایی از تعلقات مادی، و گذر از مشکلات اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد تا بتواند به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۴۲۰
ذوقِ رویِ تُرُشَش بین که زِ صد قَند گُذشت
گفت بس چند بُوَد؟ گفتَمَش از چند گُذشت
چون چُنین است صَنَم پَنْد مَدِه عاشق را
آهنِ سَرد چه کوبی که وِیْ از پَنْد گُذشت
تو چه پُرسیش که چونیّ و چگونهست دِلَت؟
مَنْزِلِ عشق از آن حال که پُرسند گُذشت
آن چه روی است که تُرکان همه هِنْدویِ وِیْاَند؟
تُرکْ تازِ غَمِ سودایِ وِیْ از چَند گُذشت
آن کَفِ بَحرِ گُهَربَخش وَراءُ النَّهر است
روضهٔ خویِ وِیْ از سُغْدِ سَمَرقند گُذشت
خارِشِ حِرص و طَمَع در جِگَر و جانْش اَفْکَند
چون نَسیم کَرَمَش بر دلِ خُرسَند گُذشت
ذوقِ دُشنامِ وِیْ از شَهْدِ ثَنا بیش آمد
لُطفِ خارِ غَمِ او را گُلِ خوشْ خَنْد گُذشت
گَر دَرِ بَسته کُند مَنْع زِ هفتاد بَلا
تا کُه این سیلِ بَلا آمد و از بَنْد گُذشت
هر کِه عَقد و حَلِ اَحْوالِ دلِ خویش بِدید
بَنْدِ هستی بِشِکَست او و زِ پیوند گُذشت
مَرد چون کِه به کَف آوَرْد چُنین دُرِّ یَتیم
خاطِرِ او زِ وَفایِ زن و فرزند گُذشت
بس که از قِصّهٔ خوبَش همه در فِتْنه فُتَند
کین مَقالاتِ خوش از فَهمِ خرَدمَند گُذشت
گفت بس چند بُوَد؟ گفتَمَش از چند گُذشت
چون چُنین است صَنَم پَنْد مَدِه عاشق را
آهنِ سَرد چه کوبی که وِیْ از پَنْد گُذشت
تو چه پُرسیش که چونیّ و چگونهست دِلَت؟
مَنْزِلِ عشق از آن حال که پُرسند گُذشت
آن چه روی است که تُرکان همه هِنْدویِ وِیْاَند؟
تُرکْ تازِ غَمِ سودایِ وِیْ از چَند گُذشت
آن کَفِ بَحرِ گُهَربَخش وَراءُ النَّهر است
روضهٔ خویِ وِیْ از سُغْدِ سَمَرقند گُذشت
خارِشِ حِرص و طَمَع در جِگَر و جانْش اَفْکَند
چون نَسیم کَرَمَش بر دلِ خُرسَند گُذشت
ذوقِ دُشنامِ وِیْ از شَهْدِ ثَنا بیش آمد
لُطفِ خارِ غَمِ او را گُلِ خوشْ خَنْد گُذشت
گَر دَرِ بَسته کُند مَنْع زِ هفتاد بَلا
تا کُه این سیلِ بَلا آمد و از بَنْد گُذشت
هر کِه عَقد و حَلِ اَحْوالِ دلِ خویش بِدید
بَنْدِ هستی بِشِکَست او و زِ پیوند گُذشت
مَرد چون کِه به کَف آوَرْد چُنین دُرِّ یَتیم
خاطِرِ او زِ وَفایِ زن و فرزند گُذشت
بس که از قِصّهٔ خوبَش همه در فِتْنه فُتَند
کین مَقالاتِ خوش از فَهمِ خرَدمَند گُذشت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.