۵۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۶

غیرِ عشقَت راه‌بینْ جُستیم، نیست
جز نِشانَت هم‌نشینْ جُستیم، نیست

آن‌چُنان جُستن که می‌خواهی بگو
کانچُنان را این‌چُنین جُستیم، نیست

بعد ازین بر آسْمان جوییم یار
زان‌که یاری در زمینْ جُستیم، نیست

چون خیالِ ماهِ تو ای بی‌خیال
تا به چَرخِ هفتمینْ جُستیم، نیست

بهتر آن باشد که مَحْوِ این شویم
کَزْ دو عالَم بِهْ ازینْ جُستیم، نیست

صاف‌هایِ جُمله عالَم خورده گیر
همچو دُردِ دَردِ دینْ جُستیم، نیست

خاتَمِ مُلْکِ سُلَیمان جُستنی‌ست
حَلقه‌ها هست و نِگینْ جُستیم، نیست

صورتی کَنْدَر نِگینِ او بُدَست
در بُتانِ روم و چینْ جُستیم، نیست

آنچُنان صورت که شَرحَش می‌کُنم
جُز که صورت آفرینْ جُستیم، نیست

اَنْدَر آن صورت یَقین حاصل شود
کَزْ وَرایِ آن، یَقینْ جُستیم، نیست

جایِ آن هست اَرْ گُمانِ بَد بَریم
زان که بی‌مَکْری امینْ جُستیم، نیست

پُشتِ ما از ظَنِّ بَد شُد چون کَمان
زان که راهی بی‌کَمینْ جُستیم، نیست

زین بَیانْ نوری که پیدا می‌شود
در بَیان و در مُبینْ جُستیم، نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.