هوش مصنوعی:
این متن یک گفتگوی شاعرانه و عرفانی است که در آن دو شخصیت (احتمالاً عاشق و معشوق یا سالک و مرشد) با یکدیگر گفتگو میکنند. در این گفتگو، موضوعاتی مانند عشق، وفاداری، تقوا، سلامت روحی و معنوی، و موانع راه سلوک مطرح میشود. شخصیت اول از عشق و وفاداری خود سخن میگوید و شخصیت دوم با پرسشهایی عمیق، او را به تفکر و تعمق بیشتر دعوت میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربههای زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق عرفانی و سلوک معنوی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۴۳۶
گفتا که کیست بر دَر؟ گفتم کَمینْ غُلامَت
گفتا چه کار داری؟ گفتم مَها سَلامَت
گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بِخوانی
گفتا که چند جوشی؟ گفتم که تا قیامَت
دَعویِّ عشق کردم سوگندها بِخوردم
کَزْ عشق یاوه کردم من مُلْکَت و شهامَت
گفتا برای دَعوی قاضی گُواه خواهد
گفتم گُواهْ اَشْکَم زَردیِّ رُخْ عَلامَت
گفتا گواه جَرْح است تَردامَن است چَشمَت
گفتم به فَرِّ عَدلَت عَدلَند و بیغَرامَت
گفتا کِه بود هَمرَه؟ گفتم خیالَت ای شَهْ
گفتا کِه خوانْدَت اینجا؟ گفتم که بویِ جانَت
گفتا چه عَزم داری؟ گفتم وفا و یاری
گفتا زِ مَن چه خواهی؟ گفتم که لطف عامَت
گفتا کُجاست خوشتَر؟ گفتم که قَصرِ قیصر
گفتا چه دیدی آنجا؟ گفتم که صد کَرامَت
گفتا چراست خالی؟ گفتم زِ بیمِ رَهْ زن
گفتا که کیست رَهْزن؟ گفتم که این مَلامَت
گفتا کجاست ایمِن؟ گفتم که زُهد و تَقوا
گفتا که زُهد چِبْوَد؟ گفتم رَهِ سَلامَت
گفتا کجاست آفَت؟ گفتم به کویِ عشقَت
گفتا که چونی آن جا؟ گفتم در استقامَت
خامُش که گَر بگویم من نُکتههایِ او را
از خویشتن بَرآییْ نی دَر بُوَد نه بامَت
گفتا چه کار داری؟ گفتم مَها سَلامَت
گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بِخوانی
گفتا که چند جوشی؟ گفتم که تا قیامَت
دَعویِّ عشق کردم سوگندها بِخوردم
کَزْ عشق یاوه کردم من مُلْکَت و شهامَت
گفتا برای دَعوی قاضی گُواه خواهد
گفتم گُواهْ اَشْکَم زَردیِّ رُخْ عَلامَت
گفتا گواه جَرْح است تَردامَن است چَشمَت
گفتم به فَرِّ عَدلَت عَدلَند و بیغَرامَت
گفتا کِه بود هَمرَه؟ گفتم خیالَت ای شَهْ
گفتا کِه خوانْدَت اینجا؟ گفتم که بویِ جانَت
گفتا چه عَزم داری؟ گفتم وفا و یاری
گفتا زِ مَن چه خواهی؟ گفتم که لطف عامَت
گفتا کُجاست خوشتَر؟ گفتم که قَصرِ قیصر
گفتا چه دیدی آنجا؟ گفتم که صد کَرامَت
گفتا چراست خالی؟ گفتم زِ بیمِ رَهْ زن
گفتا که کیست رَهْزن؟ گفتم که این مَلامَت
گفتا کجاست ایمِن؟ گفتم که زُهد و تَقوا
گفتا که زُهد چِبْوَد؟ گفتم رَهِ سَلامَت
گفتا کجاست آفَت؟ گفتم به کویِ عشقَت
گفتا که چونی آن جا؟ گفتم در استقامَت
خامُش که گَر بگویم من نُکتههایِ او را
از خویشتن بَرآییْ نی دَر بُوَد نه بامَت
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.