هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به اهمیت ارتباط قلبی و معنوی بین افراد اشاره میکند. شاعر از روزنی (سوراخ کوچک) به عنوان نمادی از ارتباط عمیق بین دلها یاد میکند و تأکید میکند که هر کس از این ارتباط غافل شود، حتی اگر فاضل باشد، گول و کودن است. او توصیه میکند که به این روزنه توجه کنیم و در خانهٔ جلیس (محل حضور معنوی) به دنبال روشنایی باشیم. شاعر همچنین از عشق و ارتباط با امیر و پهلوان (نمادهای معنویت) سخن میگوید و تأکید میکند که این ارتباط آرامش و سکون را به همراه دارد. در نهایت، شاعر از لرزش دل خود به دلیل غربت و تنهایی سخن میگوید و اشاره میکند که بدون حضور معنوی، جان و بدن از هم جدا میشوند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان مفاهیم آن را به درستی درک کرد.
غزل شمارهٔ ۴۴۳
از دلْ به دل برادر گویند روزَنیست
روزَن مگیر گیر که سوراخِ سوزنیست
هر کَس که غافِل آمد از این روزَنِ ضَمیر
گَر فاضِل زَمانه بُوَد گول و کودنیست
زان روزَنه نَظَر کُن در خانهٔ جَلیس
بِنْگَر که ظُلْمَت است دَرو یا که روشنیست
گَر روشن است و بر تو زَنَد بَرقِ روشَنَش
میدان که کانِ لَعْل و عقیق است و مَعْدنیست
پَهلویِ او نشین که امیر است و پَهْلَوان
گُل در رَهَش بِکار که سَرویّ و سوسَنیست
در گَردنَش درآر دو دست و کِنار گیر
بَرخور از آن کِنار که مَرفوعْ گَردنیست
رو رَخْت سویِ او کَش و پَهلوشْ خانه گیر
کان جا فرشتگان را آرام و مَسْکَنیست
خواهم که شرح گویم میلَرْزَد این دِلَم
زیرا غریب و نادر و بیما و بیمَنیست
آن جا که او نباشد این جان و این بَدَن
از هَمْدِگَر رَمیده چو آبیّ و روغنیست
خواهی بِلَرْز و خواه مَلَرْز اینْت گفتنیست
گَر بر لب و دَهانَم خود بَنْدِ آهنیست
آهن شِکافتن بَرِ داوودِ عشق چیست؟
خامُش که شاهِ عشقْ عَجایبْ تَهَمْتَنیست
روزَن مگیر گیر که سوراخِ سوزنیست
هر کَس که غافِل آمد از این روزَنِ ضَمیر
گَر فاضِل زَمانه بُوَد گول و کودنیست
زان روزَنه نَظَر کُن در خانهٔ جَلیس
بِنْگَر که ظُلْمَت است دَرو یا که روشنیست
گَر روشن است و بر تو زَنَد بَرقِ روشَنَش
میدان که کانِ لَعْل و عقیق است و مَعْدنیست
پَهلویِ او نشین که امیر است و پَهْلَوان
گُل در رَهَش بِکار که سَرویّ و سوسَنیست
در گَردنَش درآر دو دست و کِنار گیر
بَرخور از آن کِنار که مَرفوعْ گَردنیست
رو رَخْت سویِ او کَش و پَهلوشْ خانه گیر
کان جا فرشتگان را آرام و مَسْکَنیست
خواهم که شرح گویم میلَرْزَد این دِلَم
زیرا غریب و نادر و بیما و بیمَنیست
آن جا که او نباشد این جان و این بَدَن
از هَمْدِگَر رَمیده چو آبیّ و روغنیست
خواهی بِلَرْز و خواه مَلَرْز اینْت گفتنیست
گَر بر لب و دَهانَم خود بَنْدِ آهنیست
آهن شِکافتن بَرِ داوودِ عشق چیست؟
خامُش که شاهِ عشقْ عَجایبْ تَهَمْتَنیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.