هوش مصنوعی: این متن به رابطه‌ی پیچیده‌ی بین جسم و جان می‌پردازد و بیان می‌کند که چگونه جان از جسم جدا می‌شود و به سوی حقیقت پرواز می‌کند، در حالی که جسم در زمین باقی می‌ماند. همچنین، به موضوع مرگ و جدایی از جهان مادی اشاره می‌کند و این که هیچ‌کس از این جهان نرفته است که بتواند از آن بازگردد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ و جدایی جسم و روح ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۵۴

جانْ سویِ جسم آمد و تَنْ سویِ جان نرفت
وان سو که تیر رفت حقیقتْ کَمان نرفت

جانْ چُست شُد که تا بِپَرَد وین تَنِ گِران
هم در زمین فروشُد و بر آسْمان نرفت

جانْ میزبانِ تَن شُد در خانهٔ گِلین
تنْ خانه دوست بود که با میزبان نرفت

در وحشتی بِمانْد که تَن را گُمان نَبود
جان رفت جانِبی که بدان جا گُمان نرفت

پایانْ فِراق بین که جهان آمد این جهان
اَنْدَر جهان کِه دید کسی کَزْ جهان نرفت؟

مَرگَت گِلو بگیرد تو خیره سَر شوی
گویی رَسول نامَد وین را بَیان نرفت

در هر دَهان که آب از آزادی‌اَم گُشاد
در گورِ هیچ مور وِرا در دَهان نرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.