۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۲

بَراتِ عاشقْ نو کُن رَسید روزِ بَرات
زَکاتِ لَعْلْ اَدا کُن رَسید وَقتِ زَکات

بَرات و قَدْرِ خیالَت دو عیدِ چُسِت وصال
چو این و آن نَبُوَد هست نوبَتِ حَسَرات

به باغ‌هایِ حَقایقْ بَراتِ دوست رَسید
زِ تَخته بَندِ زمستانْ شکوفه یافت نَجات

چو طوطیانْ خَبَرِ قَندِ دوست آوردند
زِ دشت و کوه بِرویید صد هزار نَبات

دو شادی است عروسانِ باغ را امروز
وَفات دَر بِگُشاد و خَریفْ یافت وفات

بیا که نورِ سَماواتْ خاک را آراست
شکوفه نورِ حَق است و درختْ چون مِشْکات

جهان پُر از خَضِرِ سَبزپوش دانی چیست؟
که جوش کرد زِ خاک و درختْ آبِ حَیات

زِ لامَکان بِرَسیده‌ست حورْ سویِ مکان
زِ بی‌جِهَت بِرَسیده‌ست خُلدْ سویِ جِهات

طُیورْ نَعرهٔ اَرْنی هَمی‌زَنَند چرا؟
که طور یافت رَبیع و کَلیمِ جانْ میقات

به باغ آی و قیامَت بِبین و حَشرْ عِیان
که رَعدْ نَفْخهٔ صور آمد و نُشورِ مَوات

اَذانِ فاخته دیدیم و قامَتِ اَشْجار
خَموش کُن که سُخَن شَرط نیست وَقتِ صَلات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.