هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بررسی وضعیت درونی و بیرونی انسان می‌پردازد. شاعر از بی‌قراری و سردرگمی انسان در زندگی و جستجوی معنا و عشق سخن می‌گوید. او از عشق به عنوان نیرویی گرم و زنده‌کننده یاد می‌کند و از انسان می‌خواهد که از وسوسه‌ها و تردیدها دوری کند و به یگانگی و عشق حقیقی برسد. همچنین، شاعر به ناپایداری زمانه و بی‌اهمیتی شکایت از آن اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۹۲

زِ دامْ چند بِپُرسیّ و دانه را چه شُده‌ست؟
به بامْ چند بَرآییّ و خانه را چه شُده‌ست؟

فَسُرده چند نِشینی میانِ هستیِ خویش؟
تَنورِ آتشِ عشق و زَبانه را چه شُده‌ست؟

به گِردِ آتشِ عشقشْ زِ دورمی‌گَردی
اگر تو نُقرهٔ صافی میانه را چه شُده‌ست؟

زِ دُردیِ غم و اندیشه سیر چون نَشَوی؟
جَمالِ یار و شرابِ مُغانه را چه شُده‌ست؟

اگر چه سَرد وجودیْت گرم دَرپیچید
به رَهْ کُنَش به بَهانه بَهانه را چه شُده‌ست؟

شِکایَت اَرْ زِ زمانه کُند بگو تو بُرو
زمانه بی‌تو خوش است و زمانه را چه شُده‌ست؟

درخت وار چرا شاخْ شاخْ وَسوَسه‌یی؟
یگانه باش چو بیخ و یگانه را چه شُده‌ست؟

در آن خُتَن که دَرو شخص هست و صورت نیست
مگو فُلان چه کَس است و فُلانه را چه شُده‌ست؟

نشانِ عشق شُد این دل زِ شَمسِ تبریزی
بِبین زِ دولَتِ عشقش نشانه را چه شُده‌ست؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.