هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به ستایش عشق الهی و ارتباط عمیق عارف با معشوق ازلی می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی حیات‌بخش و نجات‌دهنده یاد می‌کند که می‌تواند انسان را از مرگ معنوی نجات دهد و به حیات ابدی برساند. در این شعر، مفاهیمی مانند عشق، فنا در ذات الهی، و تجربه‌های عرفانی به زیبایی بیان شده‌اند.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۹۶

طَرَب ای بَحْرِ اصلِ آبِ حَیات
ای تو ذات و دِگَر مِهان چو صِفات

اَه چه گفتم کجاست تا به کجا
کو یکی وَصفِ لایِقِ چو تو ذات؟

هر کِه در عشقِ روت غوطی خورْد
ریش خَندی زَنَد به هست و فَوات

شرق تا غرب شِکَّرین گردد
گَر نِمایَد بِدو شِکَرْت نَبات

جانِ منْ جامِ عشقِ دِلْبَر دید
لَعْلْ چون خونِ خویش گفت که هات

جان بنوشید و از سَرَش تا پای
آتشی بَرفروخت از شَرَرات

مَست شُد جانْ چُنان که نَشْناسَد
خویشتن را زِ میْ جُز از طاعات

بانگ آمد زِ عَرش مُژده تو را
که زِ من دَرگُذشت نورِ عَطات

مُژده از بَخششی که نَتْوان یافت
به دو صد سالْ خونِ چَشم و عَنات

که به هر قطره از پیالهٔ او
مُرده زنده شود عَجوزْ فَتات

گَرَش از عشقِ دوست بو بودی
کِی نِگوسار گشتی هرگز لات

چون شُدی مَستِ او کجا دانی؟
تو رُکوع و سُجود در صَلَوات

چون که بیخود شُدی زِ پَرتوِ عشق
جسمِ آن شاهِ ماست جانِ صَلات

چون بِمُردی به پایِ شَمسُ الدّین
زنده گشتی تو ایمنی زِ مَمات

دادْ مَخْدوم از خداوندیش
بَهرِ مُلْکِ اَبَد مِثال و بَرات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.