هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و وابستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که تمام وجودش وقف عشق است و هیچ چیز دیگری برایش مهم نیست. شاعر از احساسات عمیق خود، از جمله غم، شادی، و وابستگی به معشوق صحبت میکند و تأکید میکند که هیچ چیز جز عشق برایش ارزش ندارد.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی که در آن وجود دارد، برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. نوجوانان میتوانند با احساسات و عواطف بیان شده در شعر ارتباط برقرار کنند، در حالی که بزرگسالان ممکن است به دلیل تجربیات بیشتر، درک عمیقتری از مفاهیم آن داشته باشند.
غزل شمارهٔ ۵۰۶
کارِ من این است که کاریم نیست
عاشقم، از عشقِ تو عاریم نیست
تا که مرا شیرِ غَمَت صید کرد
جُز که همین شیرْ شکاریم نیست
در تَکِ این بَحرْ چه خوش گوهری
که مَثَلِ موجْ قَراریم نیست
بر لبِ بَحْرِ تو مُقیمَمْ مُقیم
مَستِ لَبَم، گَر چه کِناریم نیست
وَقْف کُنم اِشْکَمِ خود بر میْاَت
کَزْ میِ تو هیچ خُماریم نیست
میرَسَدم بادهٔ تو زآسْمان
مِنَّتِ هر شیره فَشاریم نیست
بادهاَت از کوهٔ سُکونَت بَرَد
عیب مَکُن زان که وَقاریم نیست
مُلْکِ جهان گیرم چون آفتاب
گَرچه سپاهیّ و سواریم نیست
میکَشَم از مصر شِکَر سویِ روم
گَرچه شُتربان و قِطاریم نیست
گَر چه ندارم به جهانْ سَروَری
دَردِ سَرِ بیهُده باریم نیست
بر سَرِ کویِ تو مرا خانه گیر
کَزْ سَرِ کویِ تو گُذاریم نیست
هَمچو شِکَر با گُلَت آمیختم
نیست عَجَب گَر سَرِ خاریم نیست
قُطبِ جهانی، همه را رو به توست
جُز که به گِردِ تو دَواریم نیست
خویشِ من آن است که از عشقْ زاد
خوش تَر ازین خویش و تَباریم نیست
چیست فُزون از دو جهان؟ شهرِ عشق
بهتر ازین شهر و دیاریم نیست
گَر نَنِگارَم سُخنی بعد ازین
نیست ازان رو که نِگاریم نیست
عاشقم، از عشقِ تو عاریم نیست
تا که مرا شیرِ غَمَت صید کرد
جُز که همین شیرْ شکاریم نیست
در تَکِ این بَحرْ چه خوش گوهری
که مَثَلِ موجْ قَراریم نیست
بر لبِ بَحْرِ تو مُقیمَمْ مُقیم
مَستِ لَبَم، گَر چه کِناریم نیست
وَقْف کُنم اِشْکَمِ خود بر میْاَت
کَزْ میِ تو هیچ خُماریم نیست
میرَسَدم بادهٔ تو زآسْمان
مِنَّتِ هر شیره فَشاریم نیست
بادهاَت از کوهٔ سُکونَت بَرَد
عیب مَکُن زان که وَقاریم نیست
مُلْکِ جهان گیرم چون آفتاب
گَرچه سپاهیّ و سواریم نیست
میکَشَم از مصر شِکَر سویِ روم
گَرچه شُتربان و قِطاریم نیست
گَر چه ندارم به جهانْ سَروَری
دَردِ سَرِ بیهُده باریم نیست
بر سَرِ کویِ تو مرا خانه گیر
کَزْ سَرِ کویِ تو گُذاریم نیست
هَمچو شِکَر با گُلَت آمیختم
نیست عَجَب گَر سَرِ خاریم نیست
قُطبِ جهانی، همه را رو به توست
جُز که به گِردِ تو دَواریم نیست
خویشِ من آن است که از عشقْ زاد
خوش تَر ازین خویش و تَباریم نیست
چیست فُزون از دو جهان؟ شهرِ عشق
بهتر ازین شهر و دیاریم نیست
گَر نَنِگارَم سُخنی بعد ازین
نیست ازان رو که نِگاریم نیست
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.