هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عرفانی است که به ستایش و توصیف قدرت و نفوذ الهی میپردازد. شاعر بیان میکند که همه چیز در جهان تحت تأثیر و کنترل خداوند است و هیچ چیز خارج از اراده او نیست. او از قدرت، بخشش، و حکمت خداوند سخن میگوید و تأکید میکند که همه موجودات به او وابستهاند و هیچ چیز بدون اراده او اتفاق نمیافتد.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. درک کامل این مفاهیم نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مباحث عرفانی و فلسفی دارد.
غزل شمارهٔ ۵۰۷
کیست که او بندهٔ رایِ تو نیست؟
کیست که او مَستِ لِقایِ تو نیست؟
غُصّه کَشی کو که زِ خوفِ تو نیست؟
یا طَرَبیْ کان زِ رَجایِ تو نیست؟
بُخْل کَفی کو که زِ قَبضِ تو نیست؟
یا کَرَمیْ کان زِ عَطایِ تو نیست؟
لَعْلْ لبی کو که زِ کانِ تو نیست؟
مُحْتَشمی کو که گِدای تو نیست؟
مُتَّصلْ اوصافِ تو با جانها
یک رَگْ بیبَنْد و گُشایِ تو نیست
هر دو جهان چون دو کَف و تو چو جان
کَف چه دَهَد کان زِ سَخایِ تو نیست؟
چَشم کِه دیدهست درین باغِ کَوْن
رَقصِ گُلیْ کان زِ هَوایِ تو نیست؟
غافلْ ناله کُنَد از جورِ خَلْق
خَلْق به جُز شِبْهِ عَصایِ تو نیست؟
جُنبشِ این جُمله عَصاها زِ توست
هر یک جُز دَرد و دَوایِ تو نیست
زَخمْ مُعلِّم زَنَد، آن چوبْ کیست؟
کیست که او بَندِ قَضایِ تو نیست؟
هَمچو سگانْ چوبِ تو را میگَزَند
در سَرِشان فَهْمِ جَزایِ تو نیست
دَفْعِ بَلایِ تَن و آزارِ خَلْق
جُز به مُناجات و ثَنایِ تو نیست
بِشْکَنی این چوب، نه چوبش کم است
دَفعِ دو سه چوب رَهایِ تو نیست
صاحبِ حوت از غَمِ امَّت گُریخت
جان به کجا بُرد که جایِ تو نیست؟
بِس کُن وَزْ مِحْنَتِ یونُس بِتَرس
با قَدَر اِسْتیزه به پایِ تو نیست
کیست که او مَستِ لِقایِ تو نیست؟
غُصّه کَشی کو که زِ خوفِ تو نیست؟
یا طَرَبیْ کان زِ رَجایِ تو نیست؟
بُخْل کَفی کو که زِ قَبضِ تو نیست؟
یا کَرَمیْ کان زِ عَطایِ تو نیست؟
لَعْلْ لبی کو که زِ کانِ تو نیست؟
مُحْتَشمی کو که گِدای تو نیست؟
مُتَّصلْ اوصافِ تو با جانها
یک رَگْ بیبَنْد و گُشایِ تو نیست
هر دو جهان چون دو کَف و تو چو جان
کَف چه دَهَد کان زِ سَخایِ تو نیست؟
چَشم کِه دیدهست درین باغِ کَوْن
رَقصِ گُلیْ کان زِ هَوایِ تو نیست؟
غافلْ ناله کُنَد از جورِ خَلْق
خَلْق به جُز شِبْهِ عَصایِ تو نیست؟
جُنبشِ این جُمله عَصاها زِ توست
هر یک جُز دَرد و دَوایِ تو نیست
زَخمْ مُعلِّم زَنَد، آن چوبْ کیست؟
کیست که او بَندِ قَضایِ تو نیست؟
هَمچو سگانْ چوبِ تو را میگَزَند
در سَرِشان فَهْمِ جَزایِ تو نیست
دَفْعِ بَلایِ تَن و آزارِ خَلْق
جُز به مُناجات و ثَنایِ تو نیست
بِشْکَنی این چوب، نه چوبش کم است
دَفعِ دو سه چوب رَهایِ تو نیست
صاحبِ حوت از غَمِ امَّت گُریخت
جان به کجا بُرد که جایِ تو نیست؟
بِس کُن وَزْ مِحْنَتِ یونُس بِتَرس
با قَدَر اِسْتیزه به پایِ تو نیست
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.