هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و غم سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش معنایی ندارد و هیچ چیز نمی‌تواند جای او را بگیرد. شاعر از اشک‌هایش می‌گوید که هر صبح خبری از دلش می‌آورند، اما هیچ کس نمی‌تواند از راز دلش آگاه شود. او از غم معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که بدون او، حتی کوچک‌ترین چیزها نیز برایش لذت‌بخش نیستند. شاعر همچنین به مفهوم حشر و سفر روح اشاره می‌کند و بیان می‌کند که بدون عشق، هیچ چیزی به کمال نمی‌رسد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم فلسفی مانند حشر و سفر روح نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر شکل می‌گیرد.

غزل شمارهٔ ۵۴۵

بی‌تو به سَر می‌نشود با دِگَری می‌نَشَود
هر چه کُنم عشقْ بیانْ بی‌جِگَری می‌نَشَود

اشکِ دَوانْ هر سَحَری از دِلَم آرَد خَبَری
هیچ کسی را زِ دِلَم خود خَبَری می‌نَشَود

یک سَرِ مو از غَمِ تو نیست که اَنْدَر تَنِ من
آبِ حَیاتی نَدَهَد یا گُهَری می‌نَشَود

ای غَمِ تو راحتِ جان چیستَت این جُمله فَغان؟
تا نَزَنَم بانگ و فَغان خود حَشَری می‌نَشَود

مَیلِ تو سویِ حَشَر است پیشهٔ تو شور و شَر است
بی‌رَه و رایِ تو شَها رَه گُذری می‌نَشَود

چیست حَشَر از خودِ خودْ رَفتنِ جان‌ها به سَفَر
مُرغ چو در بَیضهٔ خود بال و پَری می‌نَشَود

بیست چو خورشید اگر تابَد اَنْدَر شبِ من
تا تو قَدَم دَرنَنَهی خودْ سَحَری می‌نَشَود

دانهٔ دلْ کاشته‌یی زیرِ چُنین آب و گِلی
تا به بَهارت نَرَسد او شَجَری می‌نَشَود

در غَزَلَم جَبْر و قَدْر هست ازین دو بِگُذَر
زان که ازین بَحث به جُز شور و شَری می‌نَشَود
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.