هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به مفاهیم فلسفی و اخلاقی مانند مرگ، سرنوشت، عدالت الهی و انتخابهای انسانی میپردازد. در آن، سرنوشت انسانها بر اساس اعمال و خاستگاهشان توصیف شده و تأکید میشود که هر کس به سوی چیزی که شایستهاش است، حرکت میکند. همچنین، به موضوعاتی مانند فریب دنیا، غرور و عاقبت اعمال انسان اشاره میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و عدالت الهی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۵۵۲
چیست صَلایِ چاشتْگَهْ خواجه به گور میرَوَد
دیر به خانه وارَسَد مَنْزِلِ دور میرَوَد
در عِوَضِ بُتِ گُزین کَزْدُم و مارْ هم نِشین
وَزْ تُتُقِ بَریشَمین سویِ قُبور میرَوَد
شُد می و نُقل خورْدَنش عِشْرت و عیش کَردنَش
سَخت شِکَست گَردَنش سَخت صَبور میرَوَد
زَهره نداشت هیچ کَس تا بَرِ او زَنَد نَفَس
پُخته شود ازین سِپَس چون به تَنور میرَوَد
صافِ صَفا نمیرَوَد راهِ وَفا نمیرَوَد
مَستِ خدا نمیرَوَد مَستِ غُرور میرَوَد
ای خُنُک آن کِه پیش شُد بَندهٔ دین و کیش شُد
موسیِ وَقتِ خویش شُد جانِبِ طور میرَوَد
چند بُرید جامهها بَست بَسی عِمامهها
چون که نداشت سِتْرِ حَق ناکَس و عور میرَوَد
آن کِه زِ روم زاده بُد جانِبِ روم وارَوَد
وان که زِ غور زاده بُد هم سویِ غور میرَوَد
آن کِه زِ نار زاده بُد همچو بِلیسِ نار شُد
وانکِه زِ نور زاده بُد هم سویِ نور میرَوَد
آن که زِ دیو زاده بُد دستِ جَفا گُشاده بُد
هیچ گُمان مَبَر که او در بَرِ حور میرَوَد
بانَمَکان و چابُکان جانِبِ خوانِ حَق شُده
وانْ دلِ خامِ بینَمَک در شَر و شور میرَوَد
طَبْلِ سیاسَتی بِبین کَزْ فَزَعِ نِهیبِ او
شیر چو گُربه میشود میر چو مور میرَوَد
بس که بیانِ سِرِّ تو گر چه به لب نَیاوَری
هَمچو خیالِ نیکوان سویِ صُدور میرَوَد
دیر به خانه وارَسَد مَنْزِلِ دور میرَوَد
در عِوَضِ بُتِ گُزین کَزْدُم و مارْ هم نِشین
وَزْ تُتُقِ بَریشَمین سویِ قُبور میرَوَد
شُد می و نُقل خورْدَنش عِشْرت و عیش کَردنَش
سَخت شِکَست گَردَنش سَخت صَبور میرَوَد
زَهره نداشت هیچ کَس تا بَرِ او زَنَد نَفَس
پُخته شود ازین سِپَس چون به تَنور میرَوَد
صافِ صَفا نمیرَوَد راهِ وَفا نمیرَوَد
مَستِ خدا نمیرَوَد مَستِ غُرور میرَوَد
ای خُنُک آن کِه پیش شُد بَندهٔ دین و کیش شُد
موسیِ وَقتِ خویش شُد جانِبِ طور میرَوَد
چند بُرید جامهها بَست بَسی عِمامهها
چون که نداشت سِتْرِ حَق ناکَس و عور میرَوَد
آن کِه زِ روم زاده بُد جانِبِ روم وارَوَد
وان که زِ غور زاده بُد هم سویِ غور میرَوَد
آن کِه زِ نار زاده بُد همچو بِلیسِ نار شُد
وانکِه زِ نور زاده بُد هم سویِ نور میرَوَد
آن که زِ دیو زاده بُد دستِ جَفا گُشاده بُد
هیچ گُمان مَبَر که او در بَرِ حور میرَوَد
بانَمَکان و چابُکان جانِبِ خوانِ حَق شُده
وانْ دلِ خامِ بینَمَک در شَر و شور میرَوَد
طَبْلِ سیاسَتی بِبین کَزْ فَزَعِ نِهیبِ او
شیر چو گُربه میشود میر چو مور میرَوَد
بس که بیانِ سِرِّ تو گر چه به لب نَیاوَری
هَمچو خیالِ نیکوان سویِ صُدور میرَوَد
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.