۱۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۹

دِگَرباره سَرِ مَستان زِ مَستی در سُجود آمد
مَگَر آن مُطربِ جان‌ها زِ پَرده در سُرود آمد؟

سَراَنْدازان و جانْ بازان دِگَرباره بِشوریدند
وجود اَنْدَر فَنا رفت و فَنا اَنْدَر وجود آمد

دِگَرباره جهان پُر شُد زِ بانگِ صورِ اِسْرافیل
امینِ غَیب پیدا شُد که جان را زاد و بود آمد

بِبین اَجْزایِ خاکی را که جانِ تازه پَذْرفتند
همه خاکیش پاکی شُد زیان‌ها جُمله سود آمد

ندارد رنگْ آن عالَم وَلیک از تابهٔ دیده
چو نور از جانِ رنگ آمیز این سُرخ و کَبود آمد

نَصیبِ تَن ازین رنگ است نَصیبِ جانْ ازین لَذَّت
اَزیرا زاتشِ مَطْبَخ نَصیب دیگْ دود آمد

بِسوز ای دل که تا خامی نیاید بویِ دل از تو
کُجا دیدی که بی‌آتش کسی را بویِ عود آمد؟

همیشه بویْ با عود است نه رفت از عود و نه آمد
یکی گوید که دیر آمد یکی گوید که زود آمد

زِ صَفْ نَگْریخت شاهَنْشَه ولی خود و زِرِه پَرده ست
حِجابِ رویِ چون ماهَش زِ زَخْمِ خَلْق خود آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.