هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف زیبایی‌های طبیعت در فصل بهار می‌پردازد. در این شعر، عناصر مختلف طبیعت مانند درختان، گل‌ها، پرندگان و باد به عنوان شخصیت‌هایی زنده تصویر شده‌اند که با هم گفتگو می‌کنند و زیبایی‌های فصل بهار را ستایش می‌کنند. همچنین، مفاهیمی مانند عشق، صبر، رازداری و شادی در قالب این گفتگوها بیان شده‌اند.
رده سنی: 12+ این متن به دلیل استفاده از زبان شاعرانه و مفاهیم عمیق مانند عشق، صبر و رازداری، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. کودکان ممکن است در درک کامل مفاهیم و زیبایی‌های زبانی این شعر با مشکل مواجه شوند.

غزل شمارهٔ ۵۸۱

مَهِ دْی رفت و بهمن هم بیا که نوبَهار آمد
زمینْ سَرسَبز و خُرَّم شُد زمانِ لاله زار آمد

درختان بین که چون مَستان همه گیجَند و سَرجُنبان
صَبا بَرخوانْد اَفْسونی که گُلْشَن بی‌قَرار آمد

سَمَن را گفت نیلوفر که پیچاپیچِ من بِنْگَر
چَمَن را گفت اِشْکوفه که فَضْلِ کِردگار آمد

بنفشه در رُکوع آمد چو سُنبُل در خُشوع آمد
چو نرگس چَشمَکَش می‌زد که وَقتِ اِعْتِبار آمد

چه گفت آن بیدِ سَرجُنبان که از مَستی سَبُک سَر شُد؟
چه دید آن سَروِ خوش قامَت که رفت و پایدار آمد؟

قَلَم بِگْرفته نقّاشان که جانَم مَستِ کَف‌هاشان
که تصویراتِ زیباشان جَمالِ شاخسار آمد

هزارانْ مُرغِ شیرین پَر نِشَسته بر سَرِ مِنْبَر
ثَنا و حَمْد می‌خوانَد که وَقتِ اِنْتِشار آمد

چو گوید مُرغِ جان یاهو بگوید فاخْته کوکو
بگوید چون نَبُردی بو نَصیبَت اِنْتِظار آمد

بِفَرمودند گُل‌ها را که بِنْمایید دل‌ها را
نَشایَد دل نهان کردن چو جِلْوه‌یْ یارِ غار آمد

به بُلبُل گفت گُل بِنْگَر به سویِ سوسنِ اَخْضَر
که گرچه صد زبان دارد صَبور و رازدار آمد

جوابش داد بُلبُل رو به کَشفِ رازِ من بِگْرو
که این عشقی که من دارم چو تو بی‌زینهار آمد

چَنار آوَرْد رو در رَزْ که ای ساجِد قیامی کُن
جوابش داد کین سَجده مرا بی‌اختیار آمد

مَنَم حامِل از آن شَربَت که بر مَستان زَنَد ضَربَت
مرا باطن چو نار آمد تو را ظاهر چَنار آمد

بَرآمَد زَعْفَران فَرُّخ نشانِ عاشقانْ بر رُخ
بَرو بَخشود و گُل گفت اَه که این مِسکین چه زار آمد

رَسید این ماجَرایِ او به سیبِ لَعْلِ خندان رو
به گُل گفت او نمی‌داند که دِلْبَر بُردبار آمد

چو سیب آوَرْد این دَعوی که نیکو ظَنَّم از مولی
برایِ اِمْتِحانِ آن زِ هر سو سَنْگسار آمد

کسی سنگ اَنْدَرو بَنْدَد چو صادق بود می‌خندد
چرا شیرین نخندد خوش کِشْ از خُسرو نِثار آمد؟

کُلوخ اَنْدازْ خوبان را برایِ خواندن باشد
جَفایِ دوستان با هم نه از بَهرِ نِفار آمد

زُلَیخا گَر دَرید آن دَم گَریبان و زِهِ یوسُف
پِیِ تَجْمیش و بازی دان که کَشّافِ سِرار آمد

خورَد سنگ و فرو نایَد که من آویخته شادم
که این تشریفْ آویزِش مرا مَنْصوروار آمد

که من منصورم آویزان زِ شاخِ دارِ اَلرَّحْمان
مرا دور از لبِ زشتان چُنین بوس و کِنار آمد

هَلا خَتم است بر بوسه نهان کُن دلْ چو سَنْبوسه
درونِ سینه زن پنهان دَمی که بی‌شُمار آمد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.