۳۳۲ بار خوانده شده
هَرکْ آتشِ من دارد او خِرقه زِ من دارد
زَخمی چو حُسینَسْتَش جامی چو حَسَن دارد
غَم نیست اگر ماهَشْ افتاد در این چاهَش
زیرا رَسَنِ زُلْفَش در دستْ رَسَن دارد
نَفْس اَرْچه که زاهِد شُد او راست نخواهد شُد
گَر راستییی خواهی آن سَروِ چَمَن دارد
صد مَهْ اگر اَفْزایَد در چَشمِ خوشَش نایَد
با تَنگیِ چَشمِ او کان خوبِ خُتَن دارد
از عکسِ وِیْ است ای جان گَر چَرخْ ضیا دارد
یا باغْ گُلِ خندان یا سَرو و سَمَن دارد
گر صورتِ شمعِ او اَنْدَر لَگَنِ غیر است
بر سَقْف زَنَد نورَش گَر شمعْ لَگَن دارد
گر با دِگَرانی تو در ما نِگَرانی تو
ما روحِ صَفا داریم گَر غیرْ بَدَن دارد
بَس مَست شُدهست این دل وَزْ دست شُدهست این دل
گَر خُرد شُدهست این دل زان زُلفْ شِکَن دارد
شَمسُ الْحَقِ تبریزی شاهِ همه شیران است
در بیشهٔ جانِ ما آن شیر وَطَن دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زَخمی چو حُسینَسْتَش جامی چو حَسَن دارد
غَم نیست اگر ماهَشْ افتاد در این چاهَش
زیرا رَسَنِ زُلْفَش در دستْ رَسَن دارد
نَفْس اَرْچه که زاهِد شُد او راست نخواهد شُد
گَر راستییی خواهی آن سَروِ چَمَن دارد
صد مَهْ اگر اَفْزایَد در چَشمِ خوشَش نایَد
با تَنگیِ چَشمِ او کان خوبِ خُتَن دارد
از عکسِ وِیْ است ای جان گَر چَرخْ ضیا دارد
یا باغْ گُلِ خندان یا سَرو و سَمَن دارد
گر صورتِ شمعِ او اَنْدَر لَگَنِ غیر است
بر سَقْف زَنَد نورَش گَر شمعْ لَگَن دارد
گر با دِگَرانی تو در ما نِگَرانی تو
ما روحِ صَفا داریم گَر غیرْ بَدَن دارد
بَس مَست شُدهست این دل وَزْ دست شُدهست این دل
گَر خُرد شُدهست این دل زان زُلفْ شِکَن دارد
شَمسُ الْحَقِ تبریزی شاهِ همه شیران است
در بیشهٔ جانِ ما آن شیر وَطَن دارد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.