۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۳

چون بر رُخِ ما عکسِ جَمالِ تو بَرآیَد
بر چهرهٔ ما خاکْ چو گُلْگونه نِمایَد

خواهم که زِ زُنّارْ دو صد خِرقه نِمایَم
تَرسابَچه گوید که بِپوشانْ که نَشایَد

اِشْکَم چو دُهُل گشته و دلْ حامِلِ اسرار
چون نُه مَهِه گشتَه‌ست ندانی کِه بِزایَد؟

شاهی‌ست دل اَنْدَر تَنِ مانندهٔ گاوی
وین گاو بِبینَد شَهْ اگر ژاژ نَخایَد

وان دانه که افتاد دَرین هاوَنِ عُشّاق
هر سویْ جَهَد لیک به ناچار بِسایَد

از خانهٔ عشقْ آن کِه بِپَرَّد چو کبوتر
هر جا که رَوَد عاقِبَتِ کار بیاید

آیینه که شَمسُ الْحَقِ تبریز بِسازَد
زَنگار کجا گیرد و صَیقلْ به چه باید؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.