۴۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۵

از بَهرِ خدا عشقِ دِگَر یار مَدارید
در مَجْلِسِ جانْ فکرِ دِگَر کار مَدارید

یارِ دِگَر و کارِ دِگَر کُفر و مُحال است
در مَجْلِسِ دین مَذْهَبِ کُفّار مَدارید

در مَجْلِسِ جان فکرْ چُنان است که گفتار
پنهان چو نمی‌مانَد اِضْمار مَدارید

گَر بانگ نیاید زِ فُسا بویْ بیاید
در دلْ نَظَرِ فاحشه آثار مَدارید

آن حارِسِ دل مُشْرِفِ جان سخت غَیور است
با غیرتِ او رو سویِ اَغْیار مَدارید

هر وسوسه را بَحْث و تَفکُّر بِمَخوانید
هر گُم شُده را سَروَر و سالار مَدارید

یاقوتِ کَرَم قوتِ شما بازنگیرد
خود را گِروِ نَفْسِ عَلَف خوار مَدارید

اَلْغِزَّةُ لِلّهِ جَمیعًا چو شِنیدیْت
خاطِر به سویِ سَبْلَت و دَستار مَدارید

چون اوَّلِ خَطْ نُقطه بُد و آخِرْ نُقطه
خود را تَبَعِ گَردشِ پَرگار مَدارید

در مَشْهدِ اَعْظَم به تَشَهُّد بِنِشینید
هُش را به سویِ گُنبَدِ دَوّار مَدارید

اِنْکار بِسوزَد چو شهادت بِفُروزَد
با شاهِدِ حَقْ نُکْرَتِ اِنْکار مَدارید

یک نیمِ جهان کَرکَس و نیمیش چو مُردار
هین چَشمْ چو کَرکَس سویِ مُردار مَدارید

آن نَفْسِ فریبنده که غِرّه‌ست و غَرور است
هین عشقْ بر آن غِرّهٔ غَرّار مَدارید

گَهْ زُلْف بَراَفْشانَد و گَهْ جَیْب گُشایَد
گُلْگونهٔ او را به جُز از خار مَدارید

او یارِ وَفا نَبْوَد و از یارْ بِبُرَّد
آن دَهْ دِلِه را مَحْرَمِ اَسْرار مَدارید

او باده بِریزَد عِوَضش سِرکِه فُروشَد
آن حامِضِه را ساقی و خَمّار مَدارید

ما حَلقهٔ مَستانِ خوشِ ساقیِ خویشیم
ما را سَقَط و بارِد و هُشیار مَدارید

گَر ناف دَهی پُشکْ فُروشَد عِوَضِ مُشک
آن نافِ وِرا نافِهٔ تاتار مَدارید

چون روحْ بَرآمَد به سَرِ مِنْبَرِ تَذکیر
خود را سِپَسِ پَردهٔ گفتار مَدارید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.